زندگی نامه یانی

یانی کریسومالیس در 14 نوامبر سال 1954 (23 آبان 1333) در شهر کاتالامای یونان به دنیا آمد . و دوران کودکی و نوجوانی اش را در شهر زیبا و کوهستانی کاتالاما گذراند.

در سن 14 سالگی به رشته شنا علاقه مند شد و توانست رکوردی ملی در رشته شنا برای کشورش یونان بجا گذارد و تلاش گسترده ای برای رسیدن به رقابت های المپیک نمود.

    

در سال 1972 میلادی(1351شمسی ) به آمریکا برای تحصیل در رشته مورد علاقه اش روانشناسی در مشهور ترین دانشگاه روانشناسی دنیا یعنی مینوستا رفت.

پس از فارق التحصیل شدن از دانشگاه در یک گروه محلی راک در مینوستا به نام کاملئون (chameleon) بعنوان نوازنده کیبورد آغاز به کار کرد.پس از آن کسی نمیداند چه اتفاقی برای یانی افتاد اما او اکنون صاحب استدیوی شخصی است و بیش از 25 میلیون از البوم های وی در دنیا به فروش رفته است.او تبدیل شد به موسیقی دانی مستقل با عقاید و تفکری منحصر به فرد و به شهرت و محبوبیتی جهانی دست یافتو این در حالی بود که یانی حتی قادر به خواندن و نوشتن ساده ترین نوت های موسیقی نیز نمیباشد ولی با تبحری خواص ساخته های خود را با روش مخصوص خود و رسم الخط ابدائی خود مینگارد.(ببینید اینو من از یه جای موثق میگم ولی حالا فردا راه نیوفتید بگید این دری وریا چیه؟ چرا شایعه پراکنی میکنی؟همه میدونن یانی ماله مشهده یا چه میدونم قزوینه یا اینکه منو یانی خودمون با هم نت یاد گرفتیم چه طوری نوت بلد نیست فلان فلان شده و...  که من حوصله ندارما)

یانی قطعاتی کامل و زیبا دارد که ماملا ساخته خود اوست و در سبکی انحصاری اجرا شده است.اکثر آلبوم های یانی توسط شرکت های Virgin Records و یا EMI تولید و تهیه و توزیع میشوند.

یانی موسیقی های بیشماری برای برنامه های تلویزیونی و سینمایی ساخته و همچنین قطعات تبلیغاتی متعددی برای شرکت های تجاری-بازرگانی گوناگون خلق نموده است.او اوقاتش را بیشتر در لوس آنجلس و سیاتل آمریکا میگذراند و اکنون یک شهروند آمریکایی به شمار میرود. او مدت ها با خانم هنر مندی به نام لیندا ایوانز همکاری صمیمی داشت و در اوایل سال 1998 این ارتباط را پایان یافته اعلام کرد.این ارتباط ظاهرا یک همکاری دوستانه بوده است!!(آره جونه عمش)

یانی از اوایل سال 1998 تا ماه آوریل 1999 هیچگونه فعالیت تولیدی کنسرت و توری را برگزار نکرد و به استراحت پرداخت.

و در سال 2000 یکی از بی نظیر ترین آلبوم های خودش را ارائه داد،در سبکی متفاوت از آلبوم های گذشته اش... جالب اینست که تمام تنظیمات و تبدیلات موسیقی این آلبو شخصا و فقط توسط خود یانی در استدیوی شخصی خودش انجام شد!!

یانی در هنگامی که برای ساخت آهنگ تمرکز میکند به تلفن ها پاسخ نمیدهد و در آرامش کامل و سکوت مطلق برای آماده کردن ذهن خود به سر میبرد و هیچکس را به ملاقات نمیپذیرد.

یانی تا به حال موسیقی به سبک کلیسایی – مذهبی ارائه نکرده است چراکه همواره اعتقاد به خلق کارهایی جدید با تکیه بر اندیشه های نو و جدید خود دارد.

در قطعات Niki Nana و Aria موسیقی بر مبنای یک اپرای فرانسوی قدیمی متعلق به قرن 19 میلادی به نام Lakameساخته Leo Delibes میباشد و اشعاری که در این قطعات خوانده میشود اکثرا اصوات آهنگین بوده و فاقد معنای خاص میباشند و بر خلاف تصور موجود به زبان فرانسوی نمیباشند به جز قسمت های معدود که به زبان انگلیسی هستند و در اشعار آلبوم ستایش ذکر شده اند.


یانی آهنگی تبلیغاتی را با همکاری مالکوم مکلارن ساخته است که سابقا با گروه Pistols همکاری میکرده است

این آهنگ تغییر یافته ی یک اپرا است که با افزودن یک ترانه تکمیل شده است و ای آهنگ که جرات آرزو یا Dare to dream  نام دارد برای شرکت هواپیمایی بریتیش ایرلاینز ساخته شده است.

یانی تمایلات مذهبی ندارد و مخالف کلیسای سنتی است او معمولا خیلی به ندرت موسیقی گوش میدهد و به گفته خود او موسیقی را صرفا از ایستگاه های رادیویی گوش میدهد.

خواننده مورد علاقه ی او Peter Gabriel  میباشد و معتقد است که در سال های اخیر به جز موسیقی محمد رسول الله ،عیسی مسیح،دکتر ژیواگو،ایندرا گاندی و چند قطعه محدود دیگر قطعه جالب توجهی نشنیده است

مادر و پدر یانی هردو اهل یونان هستند.

مادر وی فلیستا و نام پدرش سوتیری میباشد یانی قطعه هایی را به نام مادرش ساخته است و علاقه خاصی به کشور خود و مکان های قدیمی دارد.


سالها پیش یانی با جازیست خود چارلی آدامز آشنا شد و اولین کار خود را با نام بیرون از سکوت یا out of silence  در سال 1987 (1366 شمسی) به بازار عرضه کرد

یانی سالها پیش با شهداد روحانی همکاری تنگاتنگی داشت و از تجربیات او استفاده فراوان برد و با همکاری شهداد و با استفاده از دانش و تجربه او یکی از زبیا ترین کنسرت هایش را در شهر آکروپلیس یونان و با رهبری شهداد روحانی اجرا نمود.(شهداد روحانی از موسیقی دانان بزرگ کشورمان ایران است و حضور وی در عرصه موسیقی جهان افتخاری است برای ایران)


یانی در سال 2003 آلبومی متفاوت و پر تنوع به نام ethnicity  روانه بازار کرد و احاطه و قدرت خودش را در انواع مختلف موسیقی به دنیا ثابت کرد.

در این آلبوم یانی با استفاده از خواننده های جدید و البته زیاد، نسبت به کارهای قبلی اش نوعی تفاوت آشکار از لحاظ موسیقی با شعر در آهنگ هایش ایجاد کرده و به سبک جدید و منحصر به فرد walk show  روی آورده است.

به عقیده کارشناسان و علاقه مندان موسیقی  یانی در سال های اخیر نسبت به دهه نود افت داشته.

هرچند این افت نا محسوس است ولی تاثیر زیادی بر روی یکه تازی یانی در عرصه موسیقی new age  داشته است

البته خود یانی نام گذاری سبک new age  را بر روی آثار خود از بدشانسی اش میداند و نام  Contemporary Instrumental Music  (موسیقی هم عصر) را بیشتر میپسندد

سلامی دوباره

با سلام

من بعد از چندین ماه دوباره اومدم.و از همه به خاطر لطفشون ممنونم.چه اونهایی که مارو قهوه ای کردن و چه اونهایی که به ما لطف کردن.اگه بدی خوبی دیدین ببخشید ولی همه باید بدونین که من با هیچ قصد و غرضی زندگی نامه نمینویسم.بیشترش رو به کمک سایت ها و حرفهایی که بعضی وقتها از خودشون میشنوم مینویسم پس اگه میخوایید فحشی چیزی بدین واسه چی به من میدید؟

من که نرفتم یخه تک تکه اینارو بگیرم بگم زندگی نامتو بگو من بنویسم.به هر حال ممکنه قسمت های اشتباهی هم باشه اگه واقعا خواستار اصلاح هستید به من ایمیلی چیزی بزنین من درست کنم نه اینکه چهارتا بار من کنین بعد بگید فلانی اینو نگفته فلان فلان شده و....

در هرصورت از این به بعد سعی میکنم بیشتر دقت کنم تا اینقدر فحش نخورم از همه اونهایی هم که تقاضای زندگینامه کردن و من نبودم عذر میخوام تا چند روز دیگه زندگی نامه یانی آماده میشه و بقیه درخواست ها رو هم به زودی میزارم چون دارم میرم مسافرت ممکنه طول بکشه.


سلام

سلام
تولدم مبارک
 شنبه تولدمه  شاید به همین مناسبت زندگی نامه خودمو گذاشتم هااان؟ چطوره؟نظر شما چیه یا اصلا من چیکارم زندگی نامه یکی دیگه رو بذارم ؟آره؟

زندگی نامه شادمهر عقیلی


شادمهر عقيلي متولد هفتم بهمن ماه 1351 خیابان جیهون است شماره شناسنامه اش 8601 صادره از تهران است.او در یک خانواده ی شش نفره بدنیا آمده و فرزند آخر خانواده است.دو برادرش در جنگ به شهادت رسیدند و پدرش که اهل طالقان بود در دوران نوجوانی شادمهر به دلیل بیماری سرطان درگذشت.


از کودکی با دیدن سازهای موسیقی به این رشته ی هنری علاقه مند شد شادمهر از همان دوران به کارهای سخت و مشکل  علاقه ي زيادي داشت .از 10 سالگی ویلن را به عنوان ساز اصلی انتخاب کرد و از همان آغاز فعالیت موسیقی عشق و علاقه خاصی به نوازندگی و ساخت آهنگ داشت.و زیاد به سمت و سوی خوانندگی نمی رفت.


مدتها در ستارخان منطقه شهرآرا ساکن بودند و بعد به جردن نقل مکان کردند بعد از اتمام مقطع راهنمایی به هنرستان موسیقی رفت و در  سال 67 از هنرستان موسیقی به اتفاق یک گروه به واحد موسیقی صدا و سیما رفت.فواد حجازی هم جزء آن گروه بود.در همانجا بود که با خشایار اعتمادی و علیرضا عصار آشنا شد.


اولین ترانه ای که خواند((معبود))بود و ((بهار من))اولین کاست مستقل او.هیچ گاه نتوانست در ایران مجوز کنسرت بگیرد اما فروش کاست ((دهاتی))او بسیار بالا بود.خودش تا زمانی که از ایران برود از میان ترانه هایی که خوانده بود((هزار و یکشب)) ((یاس))و((دلخوشی)) را بیشتر دوست داشت و ترانه((آدم فروش))او را نیلوفر لاری پور و فرزاد حسنی سروده اند.هم اکنون او يكي از محبوب ترین خواننده هاي موسیقی پاپ به شمار ميرود


شادمهر به شمال کشور علاقه خاصی دارد. او بسیار محتاط و محافظه کار است وی بعد از انقلاب اولین خواننده ای بود که در سینما هم به عنوان بازیگر حضور پیدا کرد.تا قبل از اینکه بازیگر شود شاید ماهی یکبار به سینما می رفت و معتقد بود بازیگری کار دشواری نیست. می گویند برای بازی در فیلم ((شب برهنه)) سعید سهیلی حدود 20 میلیون تومان دستمزد گرفت

هرگز در زمینه موسیقی از استادی بهره نگرفت بیش از اندازه به مادرش علاقه دارد و خیلی اصرار داشت که مادر با او به آن سوی مرزها برود اما مادرش نپذیرفت.شادمهر ورزش را دوست دارد و در عرصه ورزشهای اسکی روی آب و شمشیربازی مدتها فعالیت می کرد.جودو و تکواندو هم مدتی ورزش حرفه ای او به شمار میرفتند.در دوران مدرسه هم مرتب فوتبال بازی می کرد و تا قبل از رفتن عضو ثابت تیم فوتبال هنرمندان بود.


برادرزاده اش هومن هم خواننده است چندي پيش با عرشیا خواننده موسیقی پاپ رابطه  اش شكر آب شد و می گویند آدم فروش را برای او خوانده. اردیبهشت سال 80 شادمهر تصمیم گرفت از  ایران به کانادا برودو به دلیل اینکه نواختن اکثر سازها رااز سنتو و گیتار گرفته تا پیانو و ویلن و ...را بلد است توانست جایگاه ویژه ای در موسیقی ایران چه در اینجا و چه در خارج بدست آورد ولی همیشه میگوید که روزی برمیگردد و دلش برای ایران خیلی تنگ شده است.


بعد از رفتنش شایعات زیادی درباره او گفته شد.از جمله اینکه زندانی شده-به بیماری روانی دچارگشته و...ولی همه اینها شایعه ای بیش او بعد از مدتی اقامت در کانادا کلاسهای آموزش گیتار و ویلن راه انداخت و اواسط سال 82 توانست یک آپارتمان در کانادا بخرد و با اجاره نشینی خداحافظی کندو آخرین جمله ای که در این زندگی نامه میتوان از شادمهر گفت این است که در سال 80 ((جان واردادرسن))خبرنگار بخش خارجی واشنگتن پست پس از دیدار از ایران مطلبی نوشت که با این جمله آغاز می شد:ایران اسلحه جدیدی در مقابل غرب به کار گرفته است "شادمهر عقیلی".البته این حرف خبرنگار خارجی بیش از حد اغراق آمیز است ولی نمیتوان گفت که خیلی هم از حقیقت به دور است




 

نکاتی کوتاه از زندگی شادمهر عقیلی:

زیاد اهل درد دل کردن نیست و آدمی تودار است

اهل دود و دم نیست و سیگار هم نمی کشد.

برادرش محمد پدر هومن مهندسی متالو‍‍‍زی خوانده است.


روابط عمومی خوبی ندارد و زیاد دوست ندارد که در محافل حضور پیدا کند.و تا موقعی که کاری ندارد از منزل خارج نمی شود.

اصلا اهل سیاست و حرفهای سیاسی زدن نیست.

تا چندی قبل با آشپزی میانه خوبی نداشت و مثل اکثر مردان ایرانی فقط بلد بود نیمرو درست کند.البته حالا حتما آشپز خوبی شده است.


بعد از رفتنش در بیش از 15 کشور دنیا کنسرت داشته است ودر یکی از کنسرتهای او در دبی یکی از تجار اماراتی یک ساعت مچی به او هدیه داد که قیمتش 12 میلیون تومان بود

در سال 78 در ایران گواهینامه رانندگی گرفتدر سال 83 توانست گواهینامه بین المللی را در کانادا بگیرد.

اولین اتومبیل او یک پراید بود تا قبل از اینکه از ایران برود پرشیا و بی.ام.و داشت

همیشه میگوید هیچ گاه رفقایش را فراموش نمی کند


 اهل دروغ نیست و بسیار دست و دل باز است.

شایعه ازدواج او در کانادا صحت ندارد

 شادمهر عقيلي خسرو شکیبایی را خیلی دوست دارد و با او صمیمی بود.

قصه فیلم((پر پرواز))به زندگی واقعی او خیلی نزدیک بود.

او مدتی در کالج تورنتو در رشته موسیقی تحصیل کرد...


شادمهر وقتی در ایران بود آلبومی ساخت به نام((آدم و حوا))که هیچ گاه مجوز نگرفت و شادمهر تهدید کرده بود که ممکن است به لس آنجلس برود.تهدیدی که پخش صدای او را از رادیو و تلویزیون ممنوع کرد.

همیشه تیپ اسپرت می زند.

زیاد اهل مطالعه روزنامه ها و مجلات نیست.

مدتی در ایران در عرصه خوانندگی ممنوع الفعالیت شد

با اميدوارم لذت برده باشيد .

http://essiasal2.blogfa.com/cat-38.aspx برگرفته از

 

 

 

سلام

سلام
من دوباره برگشتم واقعا ممنون از اینکه نظر دادید و بسیار موثر بود خوب اول یه کمی کارای نیمه ی گذشته رو انجام میدم واقعا از کسانی که زندگی نامه در خواست کرده بودن معذرت میخوام امیدوارم ببخشید به زودی همه رو میذارم و یه نفر هم متاسفانه اسمش یادم نیست زندگی نامه کوروس رو خواسته بود که من باید ترجمه کنم ایشالا میذارم الانم میخواستم یکی از زندگی نامه های درخواستیه گذشته رو بذارم ولی ساعت الان 2:30 نصفه شبه خوابم میاد فردا میذارم اگه کسی هم میخواد که با من تباد ل لینک کنه خیلی خوشحال میشم فقط بگه که من با چه اسمی لینکش کنم من رو هم با نام مرکز بیوگرافی ها لینک کنه مرسی به امید دیدار مجدد

زندگی نامه امید سلطانی

سلام خسته نباشم ببخشید که خیلی وقته مجبور بودین سیاوش قمیشی رو تحمل کنین حالا باید یه مدت امید رو تحمل کنین ! شرمنده از اینکه درخواست ها تونو نتونستم بذارم اگه بدونین چه بساطی دارما همه چی قاطی شده بذارین این امتحانای کوفتی رو تموم کنم حتما یه سامانی به درخواست های محترمتون میدم خلاصه ببخشید ولی من تو این مدت متوجه شدم اگه نظرسنجی بذارم بهتره و این هم از برنامه های آینده است که فرت و فرت نظرسنجی بذارم دیگه خودمم میدونم نظر دادن سخته کی حال داره نظر بنویسه ؟من خودم به شخصه با اینکه مدت ها دنبال یه چیزی میگردم بعدش پیدا میکنم از طرف یه تشکر نمیکنم خب حق دارم این بلا سرم بیاد دیگه امیدوارم از این زندگی نامه لذت ببرید و به جون من دعا کنین نمره هام خوب شه گناه دارم بخدا 



 

اميد سلطاني در ششم مرداد هزار و سیصد و چهل و پنج در چهار محال و بختیاری به دنيا آمد ولي پس از مدتي به تهران آمدند و همانجا زندگي كردند.


از ده سالگی در کنار هنرهایی مثل خطا طی و نقاشی احساس کرد که صدایی برای خواندن نیز دارد. روزگار گذشت و امید در 18 سالگی در جبهه جنگ حضور یافت سپس برای تحصیل در سالیان بعد به ترکیه مهاجرت کرد و در آنجا برای تامین نیاز مالی برای تحصیل تصمیم به استفاده از استعدادش در زمینه خواندن کرد و در کاباره ها به خواندن پرداخت.


امید تحصیلات خود را نیز تا مهندسی معماری ادامه داد و پس از آن و وقتی که در

خواندن نیز به موفقیت دست یافت و تجربه کسب کرد تصمیم گرفت تا اولین آلبوم

خود را روانه بازار کند.اولین آلبوم امید باران نام دارد که تمام مراحل ضبط آن در

ترکیه انجام شد و به وسیله کمپانی معتبر ترانهبه مدیریت وارطان آوانسیان و

جهانگیر طبریایی در سال 1992 میلادی در سراسر جهان پخش شد و به فاصله

اندکی پس از پخش این آلبوم صدای امید برای همیشه در موزیک ایران جاودانه شد


ترانه ی باران با آهنگسازی کیومرث سلیم پور و ترانه زیبای رحمان شکوفه پور به زیباترین و بدیع ترین آهنگهای امید و حتی موسیقی ایران تبدیل شد .

بعد از موفقیت این آلبوم امید راهی آمریکا شد تا در شهر فرشتگان به فعالیت هنری اش ادامه دهد. و ثمره تلاش او در آن سالها چهار آلبوم دیگر به نامهای

(( هردوعاشق 1994)) و ((حضرت عشق 1995 ))

(( پرسه های عاشقانه1997)) و ((سربلند 2000))

بود که در این آلبومها امید ترانه های فوق العاده زیبا و دلنشینی را ارائه داد که از

جمله آنها می توان به :


ایران من و مهتاب و سربلند و دلخوشی وشکستنی و حضرت عشق و

قلندر و تکیه گاه و حرف نگفته و یاسمین و حیف که نمیشه و لیلا و

دیوونه خونه و .... اشاره کرد .


در آلبوم پرسه های عاشقانه ترانه زیبای یاسمین را امید برای دخترش خوانده است.اما پس از ارائه آلبوم پرسه های عاشقانه امید به علت پایان مهلت حضورش در آمریکا ناچار به ترک این کشور شد و به اسرائیل مهاجرت کرد.

حضور در اسرائیل و دور شدن از صخنه ی هنر امید را سخت دچار عذاب کرد به

طوری که خود وی در این باره میگوید که از خواندن نا امید شده بود و این برگشتن را مدیون لطف خداوند به وی میداند.


اما امید بار دیگر به آمریکا و شهر لس آنجلس این بار برای همیشه بازگشت.

آلبوم پیروزی در سال 2002 شروع فعالیتهای امید پس از سالهای دوری بود.

آلبومی که این بار هم با آهنگهای زیبایی چون: ”دوستت دارم“تو محشری“گل رویایی“ پیروزی و ..... گل کرد و بار دیگر نام امید بر سر زبانها افتاد.

در این آلبوم ترانه ی همسفر را شاید بتوان ترانه ای دانست که امید برای همسرش خانم آرزو خوانده است.

به مناسبت موفقیت این آلبوم کمپانی آونگ جشنی را برپا ساخت.کنسرت بزرگی که در سالن یوونیورسال آمفی تئاتر برگزار شد.کنسرت عظیمی که همگان را به تحسین امید و صدای او واداشت.


بعد از این امید هر ماه کنسرتهایی را در شهرهای مختلف برگزار کرد و علاقه مندان و طرفداران خود را سیراب ساخت.

آلبوم کنسرتهای امید آلبومی بود که در اکتبر 2004 توسط کمپانی آونگ عرضه شد.


آلبومی که عظمت کنسرتهای امید را به خوبی نشان میدهد. پس از این آلبوم و در حالی که همه منتظر ترانه و آهنگهای تازه از امید بودند پس از 4 سال انتظار با انتظار به پایان رسید و بالاخره آلبوم هشتم امید با نام انتظار عرضه شد.آلبومی که به حق یکی از بهترین های این چند ساله موزیک ایران بود و اینبار امید متفاوت تر از همیشه با استفاده و ترانه های زیبا بر روی آهنگها و ریتمهای مدرن و به روز و تسلط مثال زدنی خود در اجرا همه را غافلگیر کند.


 


زندگی نامه سیاوش قمیشی

 
سياوش قميشي متولد 21 خرداد ماه 1324 هجری شمسی برابر با 11 june سال 1945 میلادی صادره ازاهواز به شماره ی شناسنامه ی 173 می باشد . پدرش مصطفی قمیشی در شهر دزفول و در روستایی به نام « قمیش » زندگی می کرده است و اصلا متعلق به همانجا می باشد ؛ اکنون فوت شده و در آرامگاه شاه عبدالعظیم در شهر تهران آرمیده است . رود دز از میان شهرستان دزفول می گذرد . در قدیم برای آب رسانی در شهر دزفول در زیر زمین تونل هایی حفر میشد که آب را به تمام نقاط شهر می رساند . در محل های مخصوصی زمین را حفر می کردند تا به این تونل برسند که به این محل ها قمیش ( قمش ) می گفتند .


این قمیش ها تا دهه چهل خورشیدی مورد استفاده مردم برای نوشیدن ، شستشو و ... بوده است و پس از آن به علت گسترش لوله کشی مسدود و در حال حاضر آبی در آنها جاری نمی باشد . اکنون نیز روستاهای زیادی با این نام موجود هستند که به عنوان مثال می توان از « قمیش » ، « قمیشانه » ، « قمیش اصلان » و « قمیش حاجیان » و ... نام برد . سياوش قميشي کوچکترین فرزند خانواده ی خویش است و دارای دو برادر به نام های سیامک و سیروس و یک خواهر به نام سیمین می باشد . او نزدیک به 9 ماه بیشتر نداشت که خانواده اش تصمیم گرفتند راهی تهران شوند و به همراه این تغییر محل زندگی ، سیاوش قمیشی نیز توسط خانواده به تهران آورده شد . مادرش به آموختن موسیقی می پرداخت ، پیانو می نواخت و خانمی به نام اُلگا ( که تباری روس داشت ) به وی آموزش میداد


. سیاوش که حدود 6 سال بیشتر نداشت از شنیدن صدای نواختن آنها لذت بسیاری می برد و در عین کودکی و با اینکه پایش به پدال های پیانو نمی رسید به پشت ساز مادرش ( پیانو ) می نشست و در عالم بچگی با پدال های آن بازی می کرد . در حین همین بازی ها و به همراه صداهائی که از این ساز خارج میشد احساس خوبی به وی دست میداد و همانجا بود که سیاوش به موسیقی علاقه ای ویژه پیدا کرد . خانواده ی سياوش قميشي که علاقه ی او را به موسیقی درک کرده بودند خانمی را برای تعلیم به وی استخدام کردند و او چهار سال زیر نظر این معلم به آموختن زیر و بم موسیقی پرداخت . بعدها گیتاری برایش تهیه کردند و سیاوش از ده سالگی ، شخصا و بدون این که معلمی داشته باشد به نواختن گیتار مشغول شد و در مدت کوتاهی توانست به آن مسلط شود .


آن چه از دوران کودکی به نیکی باقی در ذهن سیاوش مانده نوروز ، ماهی قرمز و شمردن پول های عیدی است . کلاس هفتم و هشتم را در تهران و در مدرسه ی البرز به درس خواندن مشغول شد و در همان دوران با کوروش یغمائی صمیمیت فراوانی پیدا کرد . این دو در خلوت دوستانه ی شان به خواندن و نواختن می پرداختند و بعد ها نیز همکاری بیشتری با هم پیدا کردند . سياوش قميشي در سن 12سالگی به آن مرحله رسیده بود که می توانست هنر موسیقی اش را در مقابل عموم به نمایش بگذارد . به همین جهت به همراه بندی اجرای موسیقی را شروع کرد . بعد از یک سال چنان پیشرفت خوبی حاصل کرد که از سیزده سالگی در مُتل قو با ارکستری که مخصوص به خودش بود آهنگ های خواننده های معروف آن زمان ( مانند بیتلز و ... ) را می خواند و از این طریق کسب در آمد می نمود . آهنگ قایقران اولین تجریه ی آهنگ سازی سياوش قميشي در سن ( 14 سالگی ) بود ، آهنگی که توسط خواننده ای به نام ضیا خوانده شد . پدر سیاوش قمیشی با گرایش او به سمت موزسیقی مخالف بود و از اینکه پسرش چنین راهی را انتخاب کرده راضی به نظر نمی رسید . به همین علت سیاوش مجبور شد راهش را به تنهایی ادامه دهد و مسیر زندگیش را خودش انتخاب نماید



 
زمانی که سیاوش در ایران به موسیقی می پرداخت ، برادر و خواهرش در انگلستان به تحصیل مشغول بودند . داستان از این قرار است که وقتی برادرش در فصل تابستان برای دیدار خانواده به تهران آمد به سياوش قميشي پیشنهاد داد که همراه او به انگلستان برود و هنرش را در آنجا دنبال نماید . سیاوش نیز پیشنهاد وی را پذیرفت . این چنین شد که سياوش قميشي در سال 1959در حالی که هنوز به سن چهارده سالگی نرسیده بود با خوشحالی و شادمانی به نزد برادر و خواهرش در لندن رفت و در انگلستان سکنی گزید به مدت یک سال در کنار برادرش زندگی کرد اما طرز فکر آنها زیاد با هم متناسب نبود ؛ ( سیاوش زیاد به کلاب می رفت و موزیک گوش میداد و این نوع زندگی مورد تائید برادر و خواهرش نبود ) . به علت همین عدم تفاهم بعد از مدتی از برادرش جدا شد و شخصا به زندگی پرداخت . در سال های 1961 تا 1962 ، حضور او در انگلستان مصادف با زایش گروه های معروف و قدرتمند موزیک مانند بیتلز بود که مسلما تاثیر شگرفی در رشد و شکوفایی هنر وی داشته است . دیپلمش را از high school ( دبیرستان ) در لندن گرفت و بعد از آن به royal academy of arts رفت و تحصیلش را در رشته ی classical jaaz ادامه داد .

composition خواند و مدرک arrangment از academy of artsroyal اخذ نمود . او با با اعضاء گروه هایی که کنسرت اجرا می کردند دوست بود و همین دوستی باعث شد که بعد از مدتی فعالیت خود را با یکی از همین گروه ها آغاز کند . داستان از این قرار بود که سیاوش ساز می نواخت و اعضا ارکستری که با او دست بودند از این موضوع اطلاع داشتند و وقتی گیتاریست یکی از همین ارکستر ها مریض شد و مدت ها بود که کسی را به عنوان جانشین وی پیدا نمی کردند از سياوش قميشي درخواست نمودند تا جایگزین وی شود و این چنین رسما پیشنهاد همکاری به او دادند .ا ین همکاری بسیار خوب شروع شد و پایه گذاری مناسبی بود . سیاوش همکاری خود را به مدت سه سال با این ارکستر ( که insects نام داشـت ) ادامه داد و بعد از آن به مدت چهار سـال با گروهی به نام wingers به ادامه ی فعالیت پرداخـت و سرانجام خودش ارکستر مخصوص خودش را پایه گذاشت ؛ ارکستری که جز خودش باقی نوازنده های آن غیر ایرانی بودنـد .


وظیفه ی سياوش قميشي در این بند خوانندگی بود و در عین حال به نواختن گیتار هم می پرداخت . بعد از مدتی کیبوردیستشان به دلایلی ارکستر را ترک کرد و سیاوش از آن موقع مسئولیت نواختن کیبورد را نیز پذیرفت و جای خالی کیبوردیستِ رفته را پُر کرد . زندگی سیاوش به همین شکل می گذشت . تا اینکه در سال 1971 یعنی نزدیک به 12 سال بعد و در سن بیست و پنج سالگی تصمیم گرفت محل زندگیش را به تهران تغییر دهد و عازم ایران شود . پس با این تصمیم راهی کشورش ایران شد . در این میان چندین بار به لندن رفت و برگشت . در همین حین همکاری بیشتری نیز با کوروش یغمائی پیدا کرد . بعد از ورود به ایران بندی به نام stars تشکیل داد و در آن گروه به بازخوانی آهنگ های خارجی پرداخت . بعد ها در کنار شهرام شب پره ، کامبیز معینی و همایون جلالی ، در گروهی به نام rebels به همکاری پرداخت . مسئولیت سياوش قميشي در این بند خواندن آهنگ های slow بود و شهرام شب پره آهنگ های تند را اجرا می نمود .


در همین اثنا سیاوش با شرکت رنگارنگ همکاری نزدیکی پیدا کرد و برای این شرکت آهنگ می ساخت که « وارطان آوانسیان » آهنگ هایش را برای اجرا در اختیار خوانندگان مختلفی قرار میداد و چون سياوش قميشي قبل از خواندن آهنگش توسط خواننده ها ، خودش نیز آنها را اجرا می کرد ، به شدت مورد توجه آوانسیان قرار گرفت و این گونه شد که آوانسیان بعد از انقلاب مجموعه ی آثار سیاوش را به صورت مستقل منتشر کرد


سیاوش تا سن 34 سالگی در ایران بود تا اینکه انقلاب صورت گرفت و او نیز شرایط را برای ماندن محیا ندید به همین علت در سال 1978 به آمریکا رفت و در شهر لس آنجلس مشغول به زندگی شد . او در ایران با شخصی به نام « جمال نادر » آشنا شده بود که هر دو می نواختند و می خواندند و وقتی به لس آنجلس رفتند تصمیم گرفتند با همکاری هم آلبومی منتشر کنند . پس با همکای یکدیگر کار روی آلبوم « فرنگیس » را شروع و برای آماده شدنش یک سال و نیم وقت صرف نمودند و در نهایت توانستند در سال 1981 آن را روانه ی بازار نمایند .
در آن دوران کمپانی خاصی برای پخش این آلبوم وجود نداشت به همین علت این آلبوم توسـط مردم کـپی و دسـت به دسـت می شد . اما بـعد ها توسـط چهـار کـمپانی : « آرت کو » ، « آواز » ، « ترانه » و « پارس ویدئو » منتشر شـد که با فـروش بسـیار خوبی نیز روبرو گردیـد . سياوش قميشي تاکـید می کند که ارائه ی آلبـوم « فرنگیس » تنها برای سرگرم شدن بوده و او قصد نداشته است تا با این آلبوم تبدیل به یک خواننده شود اما وقتی که در سال 1992 « مسعود فردمنش » به او پیشنهاد داد که کاری مشترک ارائه دهند و چندین شعر ( که بارز ترین آنها به گفته ی سیاوش پرنده های قفسی بود ) در اختیار سیاوش قرار داد انتشار آلبوم جدید را قبول کرد . به این ترتیب سياوش قميشي از سن 49 سالگی رسما خوانندگی را آغار نمود و آلبوم « حکایت » را منتشر ساخت که مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت .


درخواست مردم و کمپانی ها بعد از آلبوم « حکایت » و استقبال پرشوری که از آن صورت گرفت ، باعث شد که او حرفه ی خوانندگی را ادامه دهد و علاوه بر آلبوم فرنگیس 13 آلبوم دیگر نیز روانه ی بازار موسیقی نماید که این آلبوم ها شامل : « خواب بارون » ، « حکایت » ، « تاک » ، « قصه گل و تگرگ » ، « شهر خورشید » ، « قصه امیر » ، « هوای خونه » ، « قاب شیشه ای » ، « شکوفه های کویری » ، « حادثه » ، « نقاب » ، « بی سرزمین تر از باد » ، « روزهای بی خاطره » هستند . سياوش قميشي خوانندگی را بسیار دیر شروع کرد و در یکی از مصاحبه هایش در این مورد گفت که زیاد از شغل خوانندگی یا لااقل در حد میکروفون بدست گرفتن و زنده اجرا کردن خوشش نمی آید ولی به خاطر طرفدارانی که منتظر شنیدن صدای وی هستند به ارائه ی کنسرت می پردازد .


او زیاد به رفت و آمد با مردم لس آنجلس نمی پرداخت و در مورد این عدم رفت و آمد و دوری خویش از محیط لس آنجلس « گرفتاری ها » و تنها دلیلش را برای ماندن در لس آنجلس « انجام کارهایش » عنوان می کرد . بعد از آلبوم « نقاب » همه ی توجه ها به طرز ویژه ای به او معطوف شد ، به طور صعودی بر طرفدارانش افزوده گردید و کنسرت هایش رو به فزونی نهاد . سياوش قميشي 5 بار ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج ها تنها یک فرزند از اولین همسر اوست . نام پسرش علیرضاست که در شیراز زندگی می کند و ظاهرا به خوانندگی هم می پردازد او بیش از 35 سال سن دارد . نام اولین همسر وی « وصال » می باشد . آخرین همسر سياوش قميشي « نازنین مرعشی » نام دارد که بیش از سی و پنج سال از وی کوچکتر است و حدودا بیست و پنج سال سن دارد .



سياوش قميشي بعد از سال های طولانی ماندن در لس آنجلس ( در سال 1385 ) شمسی تصمیم گرفت آمریکا را به قصد اروپا ترک کند و راهی آلمان و ( تحقیقا ) در روستایی به نام akhen ساکن شود . او علت این تغییر مکان ناگهانی را دوری از محیط مسموم و ناجالب لس آنجلس و رسیدن به آرامش بیشتر عنوان کرد ! از گفته های او به نظر میرسد آخرین همسرش همراه او عازم اورپا نشد . در حال حاضر یکی از بردانش در مونترال ، دیگری در تهران و خواهرش در لس آنجلس زندگی می کنند . در میان خانواده ی او سه نفر به هنر روی آورده اند یکی بردار زاده اش « ژیان قمیشی » است . او در کانادا شو اجرا می کند . سیاوش موفق به دیدار وی نشده است و پدر او یعنی بردارش را نیز بسیار کم دیده است . دیگری پسرش علیرضاست که در ایران مشغول به خوانندگی است ولی به هیچ وجه مورد استقبال نیست و شخص دیگری به نام « برزا قمیشی » نیز وجود دارد که او هم بردار زاده اش است ، گیتار می نوازد ، راک ان رول می خواند و البته سياوش قميشي با او ملاقات داشته است . اصولا سياوش قميشي چندان ارتباط نزدیکی با خانواده ی خود ندارد .


چندین سال پیش شایعه شده بود که او برای بازگشت به ایران به دولت جمهوری اسلامی نامه ای نوشته است اما بعد از مصاحبه ای این موضوع را تکذیب کرد و شرط خودش را برای بازگشت به ایران آزادی عمل برای انجام کارها و هم چنین کنسرت هایش عنوان نمود و بازگو کرد که از طرف دست اندرکاران پیشنهاداتی برای خواندن در جزیره ی کیش داشته است اما این پیشنهاد را رد کرده و از خواندن در آن جا صرف نظر کرده است . وی در یکی از مصاحبه هایش گفت که تا پنج سال آینده به خواندن ادامه خواهد داد و چون آهنگ ساز است باقی عمر خویش را از طریق آهنگ سازی امرار معاش خواهد نمود . سياوش قميشي علاقه دارد تا او را بیشتر به عنوان آهنگساز بشناسند تا خواننده . هر گاه شعر جدید ی به او میرسد و آهنگ زیبائی روی آن قرار می دهد بیشترین لذت را می برد و دوست دارد اگر آهنگساز نبود شاعر یا نقاش میشد . روزی چند ساعت موزیک گوش می دهد ، پیانو می زند و کتاب می خواند . علاقه ی زیادی به چائی بعد از ظهر ، نگهداری و پرورش گیاهان و همچنین گربه ی سیاهش موسول دارد . هیچ شخصی بالاتر از موسیقی او وجود ندارد و می تواند با موزیکش بدون هر شخصی به زندگی بپردازد . به گفته ی خودش او به هیچ وجه اهل تجملات نیست و بسیار کم از کروات استفاده می کند . آرزوی او بازگشت به ایران و بازدید از وطن خویش است


 

 

 

http://siavash-music.mihanblog.comبرگرفته از

زندگی نامه انوشه انصاری

سلام نوبتی هم که باشه نوبت زندگی نامه خانم انصاریه البته خودتون با نظرات گهربارتون این اولویت رو انتخاب کردید زندگی نامه بعدی قاعدتا باید سیاوش قمیشی باشه ولی من به خاطر درخواست زیاد شادمهر اول زندگی نامه شادمهر رو میذارم بعدش سیاوش قمیشی و البته مرسی از اینکه نظر نمیدید راستي من قالب وبلاگ رو عوض كردم اگه خوبه یه نظری بدید

    

انوشه انصاري در سال 1346 خورشيدي، در مشهد به دنيا آمد. تا سن 16 سالگي در وطن زيست و سپس به همراه خانواده‌اش به ايالات متحده آمريكا هجرت كرد. سالهاي پاياني دبيرستان را در آن كشور گذراند و سپس براي اخذ مدرك كارشناسي در رشته مهندس الكترونيك و علوم كامپيوتر وارد دانشگاه جرج ميسون شد. انوشه بعد از پايان موفقيت‌آميز دوره ليسانس براي كسب مدرك فوق‌ليسانس خود وارد دانشگاه جرج واشنگتن شد و مطالعات خود را در اين دانشگاه ادامه داد. پس از اخذ مدرك كارشناسي ارشد در رشته مهندسي الكترونيك، انوشه براي كار به سراغ شركتهايي چون MCI و COMSAT رفت و پروژه‌هاي موفقيت‌آميزي را در آن شركتها به سرانجام رساند. او چندين مقاله و دو پاتنت براي كار روي "عملگرهاي اتوماتيك" و "گره‌هاي يك شبكه‌ بيسيم" دارد. او در حال حاضر مشغول طي كردن دوره‌اي در دانشگاه سوئين‌بورن مي‌باشد تا بتواند دومين مدرك كارشناسي ارشد خود را در رشته ستاره‌شناسي دريافت كند.

                         

در سال 1994 ميلادي مطابق با 1372 خورشيدي، انوشه به همراه همسرش حميد و برادر همسرش امير انصاري شركتي به نام تله‌كام تكنولوژي (TTI) را در تگزاس پايه‌گذاري كردند.

اين شركت تأمين‌كننده تجهيزات مورد نياز شبكه‌هاي كامپيوتري بود. اين شركت در سال 2000 توسط سونوز نتورك خريداري شد. انوشه انصاري در سال 2000 جايزه  نخست كارآفريني ملي ايالات متحده آمريكا را به دست آورد. در سال 2001 مجله فورچيون انوشه را در ليست تاجران موفق ثبت كرد.

                                    

بعد از فروش كمپاني TTI انوشه و همسرش شركت ديگري به نام پرودي را پايه‌گذاري كردند. انوشه مدير عامل و رئيس اين شركت است.  اين شركت با مشاركت شركت ماجراجوييهاي فضايي و آژانس فضايي فدراسيون روسيه، طرحي را جهت ايجاد ناوگاني از فضاپيماهاي تجاري براي اعزام گردشگران به ارتفاعات زيرمداري در دست اجرا دارد. "كاشف ماجراجوي فضا" نام مناسبي براي اين كشتي فضايي به نظر مي‌رسد كه قرار است قادر به حمل 5 مسافر به ارتفاعات زيرمداري باشد تا مسافران خوشبخت بتوانند گردي سياره زمين و سياهي فضا را براي دقايقي نظاره‌گر باشند. اين فضاپيما قرار است با يك هواپيماي مخصوص تا ارتفاعي بالا برده شود و سپس براي دستيابي به ارتفاعات بيشتر از هواپيما جدا شده و موتورهاي قدرتمند خود را روشن نمايد. اين هواپيما از فرودگاهي كه به احتمال زياد در رأس‌الخيمه واقع در كشور امارات متحده عربي ساخته مي‌شود، پرواز خواهد كرد.

 

                  

انوشه از دوران نوجواني به فضانوردي علاقمند بود و رؤياي سفر به فضا را در سر مي‌پروراند. علاقه فراوان او سرانجام زماني به بار نشست كه فعاليتهاي اقتصادي انوشه و همسرش ثروت فراواني براي آنها به بار آورده بود. در سال 2004 ميلادي مطابق با 1383 خورشيدي، خانواده انصاري (انوشه و برادر همسرش، امير انصاري) 10 ميليون دلار جايزه براي نخستين پرواز فضايي غير‌دولتي اختصاص دادند. اين سفر مي‌بايستي توسط يك فضاپيماي قابل بازيابي انجام مي‌شد كه قادر باشد حداقل سه نفر را به ارتفاعي بيش از 100 كيلومتر از سطح متوسط زمين رسانده و مجدداً به زمين بازگرداند. فضاپيما بايد طوري طراحي مي‌شد كه در طي دو هفته بعد از نخستين پرواز موفقيت‌آميز، قادر به تكرار آن باشد. جايزه انصاري ايكس در نهايت به  فضاپيماي كوچك «اسپيس شيپ وان»  با طراحي خلاقانه برت روتان تعلق گرفت.

             

اما همچنان رؤياي سفر به فضا ذهن بانوي فعال و ناآرام ايراني را به خود مشغول كرده بود. فعاليتهاي فضايي اخير به هيچ‌وجه او را آرام نمي‌كرد و اشتياق ديدن زمين از فضا او را به سويي رهنمون كرد كه اكنون تيتر نخست خبرهاي فضايي دنيا را به خود اختصاص داده است. انوشه انصاري سرانجام دل به دريا زد و براي سفري هيجان‌انگيز به ايستگاه بين‌المللي فضايي ثبت‌نام كرد. اين سفر كه با كپسول فضايي سايوز تي‌ام‌آ صورت مي‌گيرد حدود 20 ميليون دلار هزينه در بر دارد. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۸ مه ۲۰۰۶)، سازمان فضایی روسیه به طور رسمی اعلام کرد که انوشه انصاری بعنوان اولین زن گردشگر فضایی در يكي از پروازهاي فضاپیمای سایوز كه براي  بهار ۱۳۸۶ برنامه‌ريزي شده بود، به مدار زمین سفر خواهد کرد. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۸ مه ۲۰۰۶)، سازمان فضایی روسیه به طور رسمی اعلام کرد که انوشه انصاری بعنوان اولین زن گردشگر فضایی در يكي از پروازهاي فضاپیمای سایوز كه براي  بهار ۱۳۸۶ برنامه‌ريزي شده بود، به مدار زمین سفر خواهد کرد.

                

اما شانس با انوشه بود تا نخستين توريست فضايي زن، زودتر از آنچه انتظارش را داشت به آرزوي خود برسد. ردصلاحيت پزشكي داوطلب ژاپنی، دایسوکه انوموتو، سفر انوشه را حدود 6 ماه به جلو انداخت . انوشه قرار است در ۲۳ شهریور ۱۳۸۵ راهي ايستگاه بين‌المللي فضايي (ISS) شود. دايسوكه انوموتو كه 35 سال دارد، ثروت خود را از راه تجارت اينترنتي به دست آورده است. او قبول كرده بود كه با پرداخت 20 ميليون دلار و تحمل تمرينات سخت و فشرده براي يك هفته به ايستگاه بين المللي فضايي سفر كند

در صورتي كه سفر انوشه طبق برنامه انجام شود، وی اولین فضانورد ایرانی، اولين بانوي گردشگر فضايي و چهارمين توريست فضايي دنيا خواهد شد.
انوشه انصاري در شرايطي راهي فضا مي‌شود كه طي چهل و پنج سال گذشته سفر به فضا تنها در انحصار شوروي سابق (روسيه)، آمريكا و به تازگي چين بوده است. تاكنون بيش از 440 نفر طي نزديك به 1000 مأموريت فضايي از مرزهاي فضا عبور كرده‌اند كه نزديك به 380 نفر آنها از اتباع آمريكا و شوروي سابق و بقيه از شهروندان كشورهايي همچون چكسلواكي، آلمان، ژاپن، بلغارستان، افغانستان، برزيل، انگليس، كوبا، مجارستان، هند، مغولستان، لهستان، روماني، اسلواكي، آفريقاي جنوبي، اسپانيا، سوئيس، سوريه، بلژيك، اتريش، فرانسه، مكزيك، هلند، عربستان سعودي، رژيم اشغالگر قدس و مكزيك بوده‌اند كه توسط فضاپيماهاي آمريكايي يا روسي امكان سفر به فضا را يافته‌اند.
                
اولين گردشگر فضايي يك ميليونر آمريكايي به نام دنيس تيتو بود كه در سال 2001 نخستين بشري شد كه با پول خود به فضا سفر كرد. بعد از او مارك شاتلورتس در سال 2002 و گرگ السون در سال 2005 به ترتيب عنوان دومين و سومين توريست فضايي را از آن خود كردند. اولسن نيز مانند انوموتو به دلايل پزشكي از سفر انجام شده در ژوئن 2004 بازمانده بود ولي سرانجام در سال 2005 به آرزوي خود براي نگريستن به زمين از فضا جامه عمل پوشاند. قبل از اولسن، يك خواننده آمريكايي به نام لانس باس كانديداي سفر به فضا بود كه به دليل امتناع از انجام تمرينات سخت و فشرده قبل از پرواز از ليست گردشگران فضايي حذف گرديد
و بدين ترتيب افتخار سفر اولين زن ايراني به فضا نسيب وي شد

  

 

زندگی نامه کامران و هومن

سلام من باید واقعا از همه معذرت خواهی کنم سرم واقعا شلوغه اصلا فرصت آپ کردن نمیکنم امتحانام شروع شده منم که ماشالا مخ. میخواستم اول از همه ی اونایی که لطف کردن منت سر من گذاشتن و نظر دادن تشکر کنم و بگم که باور کنید درخواست های همه شما یاد من هست ولی اول از نظر سنجی که کردم مطلب میذارم چون مطالب رو آماده کردم تو این فرصت که میتونم بذارم وگرنه چند نفر زندگی نامه های جان تراولتا جمشید هیتلر شادمهر و... رو از من کردن باور کنید یادمه حتما میذارم یکم فرصت به من بدید چشم به روی دو چشم کورم وسط این زندگی نامه ها اونا رو هم میذارم امری باشه؟ برام هم دعا کنید امتحانامو خوب بدم بعدش میخوام زندگی نامه خودمو بذارم یکم بخندید

 

      

زندگی نامه کامران و هومن:

 

کامران و هومن جعفری 2 برادر که درتهران به دنیا اومدن که البته یه خواهر هم دارن به اسم کتایون یا همون کتی که کتی از کامران و هومن کوچیکتره و از نظر قیافه خیلی شبیه هومنه که اگه دقت کرده باشین میتونین اون رو در آهنگ کت من یا من تورومیخوام دیده باشین .

 

کامران متولد 25 نوامبر 197۵ و هومن متولد 23نوامبر 1980 است همون طور که گفتم در تهران به دنیا اومدن و در منطقه گیشا زندگی میکردن تا زمانی که کامران 12 سالش بوده از ایران به کانادا میرن مدتی در مونترال بودن و سپس به ونکوور میرن و همونجا هم درس میخونن و بزرگ میشن در همون ونکوور هم با رامین زمانی آشنا میشن و به گفته ی خودشون رامین مثل برادر بزرگ کامران و هومنه هر دو از همون بچگی عاشق موزیک بودن و کامران چون بزرگتر بود بعد از اتمام تحصیلات کار موزیک رو شروع میکنه .

 

               

 

در کانادا با گروههای مختلفی کار میکنه و طبق گفته خود کامران زمانی که یه جا برنامه داشتن به مسئول اونجا میگه برادر من صداش خیلی خوبه بذارین بیاد بخونه بالاخره راضی میشن که هومن هم بیاد و بخونه ولی وقتی هومن که اون زمان تازه 15 سالش بوده رو میبینن با اخم به کامران میگن مگه بچه بازیه؟! مدتی میگذره و هومن هم درسش رو در زمینه موسیقی به خصوص پیانو ادامه میده در این زمان کامران با گروهی به نام پروازبا 2نفر دیگه که الان هر کدوم هنرمندای خیلی مشهور و محبوب ما هستن به نام هنگامه و فریدون  کار میکرده و همین موقع بود که گروه بلک کتس و کنسرتشون در ونکوور سرنوشت کامران و هومن رو بکلی تغییر میده

 

 

 

جریان از این قرار بود که کامران بعد از اتمام کنسرت با شهبال شبپره موسس گروه بلک کتس راجع به خودش و هومن صحبت میکنه و شهبال هم وقتی علاقه کامران و عشقش رو به موسیقی میبینه بهش میگه باید نمونه کارهات رو ببینم و به این ترتیب کامران تصمیم میگیره آهنگ ایران ایرانم رو که با گروه پرواز خونده بود به صورت موزیک ویدئو دربیاره پس کامران هنگامه و فریدون پولهاشون رو روهم میذارن و موزیک ویدئوی زیبای ایران رو میسازن کامران خاطره بامزه ای از ساختن این ویدئو تعریف میکنه: همون طور که میدونین بچه هایی که توی این ویدئو میدون همشون لباس سفید تنشونه و چون هومن هم اون زمان تقریبا بچه بوده قرار بوده که اونم با بچه ها بدوه ولی وقتی میره و وایمیسه تا کارگردان دستور حرکت میده هومن یه دفعه میگه من نمیام من نمیدوم همه تعجب میکنن ولی وقتی خوب نگاه میکنن میبینن تمام بچه ها تا کمر هومنن یعنی هومن قدش خیلی از همشون بلندتر بوده .

 

   

      

 

خلاصه شهبال از این ویدئو خوشش میاد و  بهشون میگه باید کارشون رو به صورت زنده ببینه و بالاخره شهبال به خونه کامران و هومن میاد و اتفاقات خیلی خنده دارو بامزه ای اون روز می افته شهبال میره خونه کامران و هومن رامین زمانی هم اونجا بوده و با هم میرن توی اتاق هومن و رامین با گیتارش آهنگ نرو رو میزنه و کامران میخونه هر دوشون خیلی هول شده بودن هومن میگه من اینقدرnervous بودم که اصلا نمیدونستم چی باید بگم و کامران با خنده میگه هومن هی میرفت هی میومد میگفت سلام فکرکنم تا زمانی که شهبال خونمون بود هومن  20 بار بهش سلام کرد و هردوشون غش کردن از خنده. خلاصه شهبال از این 2تا برادر گل خوشش میاد و اونا رو به گروه جاودانه blackcats دعوت میکنه و به این  ترتیب  کامران و هومن میشن خواننده رسمی گروه گربه های سیاه.

اولین اهنگی که قرار شد برای اولین آلبومشون بخونن آهنگ سوگند از ساخته های رامین

زمانی بود که این اولین بار بود برای هومن که در عمرش میخواسته بره توی استودیو و بخونه .

 

   

 

احساس هومن رو در اون زمان از زبان خودش میشنویم:"من خیلی ناراحت و عصبی بودم

همش به کامران میگفتم کامران این آهنگ خیلی قشنگه ولی نمیدونم من میتونم اون طوری که باید اجراش کنم یا نه بعد دیگه با کامران خیلی تمرین کردیم " و کامران در ادامه میگه:"جای تعریف نباشه ولی هومن جان عالی بود خیلی خوب از پسش بر اومدی" و بعد با خنده میگه:داداش گلمه بش افتخار میکنم" و هردوشون میخندن. و خلاصه با این آهنگ بسیار قشنگ کامران و هومن جعفری کار رسمی خودشون رو در دنیای موسیقی ایرانی آغاز میکنن  و بعد از 2سال البوم زیبای سیندرلا رو به بازار میدن و در همین زمان بود که ما در شوهای  تلویزیونی یه دفعه 2تا جوون خوشگل و خوش تیپ رو دیدیم که برای اولین بار با آهنگ افتاب لب بومه روی صحنه اومدن و دقیقا همین آهنگ کامران و هومن رو به اوج برد و باعث شد یه شبه یه جورایی ره صد ساله رو طی کنن که واقعا لیاقتش رو هم داشتن یعنی لیاقت خیلی خیلی بیشتر از این رو داشتن از این آلبوم تقریبا همش به صورت ویدئو در اومد البته ویدئوهای خیلی معمولی .

 

   

 

و تقریبا 2سال بعد بود که آلبوم بسیار زیبای pop father به بازار اومد که البته اول قرار بود اسم این آلبوم cat man باشه به دلیل آهنگی که به همین نام در این آلبوم بود اما بعدها به دلایلی اسم آلبوم تغییر کرد که از این آلبوم اهنگ بسیار زیبای rendezvous   که شعرش از کامران است شهرت جهانی پیدا کرد به طوری که از طرف mtv جایزه گرفت و این برای اولین بار بود که یک موزیک ویدئوی ایرانی از mtvپخش میشد و گروه گربه های سیاه اولین گروه ایرانی بودند که اسمشون روی سی دی طلایی mtv حک میشد در ضمن در حاشیه بگم که اگر ویدئوی بگو منو کم داری رو دیده باشین اون دستی که روی کاغذ شعر مینویسه دست کامران نیست دست شهباله.(فکر کردی دست کامرانه؟ یه لحظه.....:-P )

 

   

 

 

بعد از این آلبوم کامران و هومن تصمیم گرفتن به صورت مستقل کار کنن و دلیلش هم اینه که  به گفته ی شهبال شب پره بلک کتس یک مدرسه است هر کسی میاد یه چیزی یاد میگیره و بعد خواه نا خواه باید بره بعد از جداشدنشون از بلک کتس کنسرتهای مختلفی در سرتاسر دنیا با بزرگای موسیقی ایران برگزار کردن و حدود ماه ژانویه بود که آهنگ من تو رو میخوام به عنوان اولین آهنگ صوتی کامران و هومن در دسترس علاقمندان به این 2تا برادر گل قرار رفت و  بعد از ماه ها انتظار آلبوم بسیار زیبای 20 با صدای کامران و هومن در سراسر دنیا مثل بمب منفجر شد که البته اسم این آلبوم هم از اول 20 نبوده به خاطر اینکه در همون زمان یکی دیگه از هنرمندای ایرانی آلبومی به اون اسم بیرون میده کامران و هومن اسم آلبوم  رو تغییر میدن و اون آهنگی رو هم که از ساخته های مریم حیدرزاده بوده و اسم اون آهنگ  روی آلبومشون بوده از این آلبوم حذف میکنن و با مریم حیدرزاده صحبت میکنن که اسم آلبوم رو چی بذاریم مریم هم بهشون میگه چرا نمیذارین 20؟ اونا هم میگن اونوقت همه فکر میکنن  ما این 20 رو به خودمون دادیم مریم هم میگه نه توی اون آهنگه که میگه نمره 20 کلاس  نمیخوام و رامین میگه نه اون اسمش من تو رو میخوامه و مریم هم به همین دلیل شعر بسیار زیبای  20رو میگه و به این ترتیب این آلبوم قشنگ تهیه میشه  چیزی که توی این آلبوم جلب توجه میکنه شعرهای بسیار زیبای مریم حیدرزاده شاعر خوب و توانای کشورمونه شعرهای که فقط شعر نیستن پر از احساس و لطافت هستن بسیار عاشقانه و با معنی.

 

 

   

 

به تازگی نیز آلبوم رمیکس کامران و هومن بیرون اومده که با 2 آهنگ جدید و زیباهمه را میخ کوب كرده .

کامران و هومن جعفری چه جور آدمایی هستن؟

 

کامران و هومن خیلی همدیگه رو دوست دارن هومن به عنوان یه برادر کوچیکتر همیشه احترام کامران رو داره و به حرفاش گوش میده و کامران هم به عنوان برادر بزرگتر خیلی هوای داداش کوچیک تر از خودش رو داره و در تمامی زمینه ها حمایتش میکنه.

کامران از دختری خوشش میاد که اولا ایرانی باشه چون به گفته خودش من عاشق دخترای  ایرانی هستم و دختری باشه که توی اجتماع رفت و آمد کنه یه ذره شیطون باشه قیافه و پول هم اصلا مهم نیست.که ظاهرا این دختر خانم مورد علاقه کامران کسی نیست جز شقایق هنرمند خوشگل و توانای کشورمون. (البته خبر اومده بود از هم جدا شدن ولی خب بالاخره یه زمانی با هم بودن که!)

 

  

 

هومن هم از دختری خوشش میاد که از عشق نترسه بدونه هنرمند بودن کار سختیه کامران با خنده میگه :"یعنی درکش کنه" هومن هم میخنده و میگه آره یعنی درکم کنه.

هومن از تمام غذاها فسنجون و همبرگر  و کامران قورمه سبزی رو دوست داره .و در آخر اضافه میکنم که کتی خواهر کامران و هومن از هر 2شون کوچیکتره و در اهنگ اون با من هم میتونید ببینیتش که جریان ورود کتی به این موزیک ویدئو هم این طوری بوده که کتی با کامران و هومن میره برای ضبط ویدئو و کارگردان این موزیک ویدئو هم که کانادایی بوده به کامران و هومن میگه باید توی این ویدئو چند تا دختر هم باشن که برقصن چون میگه سینیوریتا.

       

 

و حدود 50 یا 60 تا دختر بودن که میرقصیدن کتی هم بینشون بوده و کارگردانه به همه میگه شما از تصویر خارج بشین فقط تو بمون (یعنی کتی) میگه اسمت چیه اونم میگه کتی. کارگردانه هم نمیدونسته که خواهر کامران و هومنه وقتی میفهمه خیلی تعجب میکنه  بهش میگه یه بار دیگه برقص و وقتی کتی خودش تنهایی میرقصه همه خیلی خوششون میاد پامیشن و همه برای کتی دست میزنن خود کامران و هومن هم نمیدونستن که خواهرشون میتونه اینقدر قشنگ برقصه و خیلی تعجب میکنن و در عین حال خیلی هم خوشحال میشن .این بود از زندگی نامه کامران و هومن امیدوارم لذت برده باشید

 

 

 

 

 

 

http://www.comerun-whoman.persianblog.ir

 

 

زندگی نامه اندی

                   

در روز 21 آوريل يا اول ارديبهشت در محله ویلای تهران پسری  به دنيا آمد.پسري ارمني در خانواده اي دوستداشتني از طبقه متوسط جامعه.که بعدها به محله مجیدیه نقل مکان کردند... خانواه اي با دو خواهر و سه برادر.نام اصلي او آندرانيك مدديان بود.از همان بچگي نبوغ موسيقي در اين كودك بازيگوش و شيطون معلوم بود.پدر او همواره در مسافرت بود.و خانواده را با خود ميبرد.به همين دليل اواكثر شهرهاي ايران را ديده است.

روزها گذشت و او او در خانواده اي دوست داشتني و علاقه مند به موسيقي رشد كرد و بزرگ و بزرگتر شد.مانند پدر علاقمند به موسيقي بودو براي خودش روياي زيبايي ساخته بود.بالاخره هم به آرزويش رسيد.اولين گيتارش را در 14 سالگي با چوب ساخت.به گفته خودش صداهاي عجيب و غريب از آن در مي آمد.پسر خاله هاي او يك گروه موسيقي تشكيل داده بودند.و از آندرانيك هم دعوت كرده بودند با آنها همكاري كنند. او در آن گروه شروع به گيتار زدن كرد.در بعضي وقتها هم قطعاتي به زبان انگليسي اجرا ميكرد.آنقدر در كارش پيشرفت كرده بود كه قطعاتي را در محضر شاه فقيد ايران اجرا كرد.با اینکه او از کودکی علاقه شدیدی به موسیقی و نواختن داشت اما در تمامی سالهای دبیرستان . شاگرد اول ریاضی شناخته شد تا جاییکه به اندی بورس تحصیل از طرف مدرسه ایرانی آمریکایی "ادونئسیت " تهران داده شد . در سال 1978  از سوی کمپانی موسیقی سی.بی.اس شعبه تهران به او پیشنهاد قرارداد برای تهیه آلبومی به زبان انگلیسی داده شد که بدنبال این پیشنهاد او عازم لوس آنجلس شد . در نخستین سالهای اقامتش در لوس آنجلس که مصادف بود با تحصیلات عالیه اش در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لوس آنجلس. اندی در رشته موسیقی آنچنان موفق شد که از طرف دولت آمریکا به او بزرگترین بورس تحصیلی از بهترین دانشگاههای دنیا داده شد و در همین زمان بود که او موفق شد تا با تیم فوتبال دانشگاه خود مقام اول را در کالیفرنیا و مقام دوم را در سراسر آمریکا کسب نماید .

                  

بدنبال کوچ ایرانیان به آمریکا علاقه اندی نیز روزبه روز به موسیقی ایرانی زیادتر شد . در تابستان سال 1984 حرکتی آغاز شد که فصل تازه ای بود در موسیقی پاپ ایران در غربت .روزي به اندی گفتند يك خواننده اي هست كه سبكش به كار تو خيلي مي خورد. مي توانيد يك گروه موسيقي خوب دو نفره تشكيل دهيد.او كوروس بود كه بعدها با هم بهترين گروه دو نفره را تشكيل دادند.به كوروس هم همين را گفته بودند.و دست روزگار اين دو را با هم آشنا كرد و يكي از پر طرفدارترين وجنجالي ترين گروه موسيقي دو نفره بعد از انقلاب را تشكيل دادند. اندی با  کوروس همکاری و دوستی صمیمانه خود را آغاز کردند .

اندی و کوروس با اولین آلبومشان ( خواستگاری ) آنچنان مطرح شدند که کمتر کسی بود که آنها را نشناسد و از موسیقی آنها لذت نبرد. جالب است بدانید که قبل از انتشار این آلبوم .قرار بود کوروس آهنگ خواستگاری را بخواند و اندی فقط کارهای انگلیسی اجرا کند. اما اندی با دیدن آهنگ خواستگاری  . کوروس را با پافشاری زیاد متقاعد کرد که خودش این آهنگ را بخواند و قرار شد که هردو آهنگ خواستگاری را بسازند و آهنگ هر کس که قشنگ تر شد  این آهنگ را اجرا کند که آهنگ اندی قشنگ تر از آب در امد. و سر انجام اندی این آهنگ را خواند.  اين اولين كار آنها با ژاكلين بود.كه با استقبالي بي نظير روبه رو شد.

               

آنها جزو اولین کسانی بودند که موسیقی شرق را با موسیقی غرب درهم آمیختند  و مکتب تازه ای را به وجود آوردند و نمایانگر تکنولوژی پیشرفته موسیقی پاپ ایرانی در غربت شدند .

دومين آلبوم آنها پرواز بود.و باز هم با شعرهاي زيباي ژاكلين.آهنگ چي مي شد,تپلي,ما همه ايراني هستيم به قدري گل كرد كه روز به روز بر محبوبيت آن دو افزود.آهنگ ما همه ايراني هستيم هنوز كه هنوز در اكثر كنسرتها اجرا ميشود.در اين آلبوم اندي و كوروس با فردي آشنا شدند كه در زندگي هنري آن دو و به خصوص اندي تآثير فراواني گذاشت. او عليرضا امير قاسمي بود.و به قول خود اندي: علي گوش سوم من هست.و مانند يك برادر همراه اندي بود.و او را در انتخاب آهنگ كمك مي كرد.ويدئوي زيباي چي ميشد هنوز هم در خاطره ها هست.به دنبال موفقيت آلبوم پرواز و سروصداي اين دو خواننده تازه نفس محبوبيت آن دو بيش از پيش شد.وآنها كنسرتي براي طرفداران اجرا كردند.تمام بليطها فروخته شده بود.وسالن ديگه گنجايش نداشت.عده فراواني پشت درهاي بسته مانده بودند.هفته آينده اندي و كوروس براي بچه ها و تمام كساني كه برنامه را نديده بودند كنسرت مجاني اجرا كردند.و با مردم سرود ما همه ايراني هستيم سر دادند.

کمی طول نکشید که آوازه محبوبیت آنها به سراسر دنیا کشیده شد ... و عده ای از جوانان ایرانی که در غربت میرفتند تا موسیقی غربی را به موسیقی شرقی ترجیح دهند .. یکبار دیگر بخاطر نوآوریهای " اندی و کوروس " در موسیقی پاپ ایرانی به موسیقی ایانی گرایش پیدا کردند و دنباله رو آنها شدند و اندی و کوروس را پیشگامان موسیقی روز خواندند ...

                 

در اينجا بهتر است داستاني برايتان از حضور اندي و كوروس در بين مردم تعريف كنم.يكي از طرفداران اين دو دختري حدوداْ 14 ساله بود.كه بيماري سرطان داشت.و در بيمارستان به انتظار مرگ نشسته بود.وقتي اندي و كوروس اين ماجرا را شنيدند همراه يك هديه كه يك دستبند طلا بود به ملاقات آن دختر رفتند. به گفته خود آن دختر آن روز انقدر اندي و كوروس به من اميد به آينده را دادند و اينكه بايد خوب شوم و به كنسرت آن دو بروم كه من تا حدودي روحيه خودم را به دست آوردم.و چون سرطان عميقآ در وجود او ريشه نكرده بود آن دختر سلامتي خود را به دست آورد.و جالب اينجا كه برايتان بگويم كه آن دختر در حال حاضر فارغ التحصيل رشته پزشكي هست واندي در جشن او هم شركت كرد و در تمام اين سالها از زندگي اين دختر خبر داشته و با هم در ارتباط بودند.چه لذتي دارد ارتباط با هنرمند مورد علاقه.

کنسرتهای آنها یکی پس از دیگری با موفقیت زیادی روبرو شد و آنها به هر کجا که قدم میگذاشتند تسخیرگر قلبهای عاشقان موسیقی میشدند و در هر شهری که برنامه اجرا میکردند صحنه را با موسیقیشان به آتش میکشیدند ..... تب اندی و کوروس آنقدر زیاد شد که همه جا صحبت از آنها بود و ویدیوهای آنها که توسط علیرضا امیرقاسمی تهیه و کارگردانی شد در واقع شروع تهیه میوزیک ویدیو در جامعه ایرانی بود که هنوز هم اغلب این ویدیوها نیز بی همتاست ...از طرف دیگر باید از بزرگترین تهیه کننده موسیقی ایرانی . فرخ آهی نام برد که همیشه در کنار اندی بوده و بسیاری از آهنگهای اندی را تهیه کرده است و او را میتوان یکی از مهمترین مهره های زندگی هنری اندی نام برد که تصمیماتش همواره در آهنگهای اندی موثر بشمار می آید و اعتماد و اعتقادی که اندی به فرخ آهی دارد غیرقابل وصف است . فعالیت و پشتکار و دقت او در ارائه آهنگهای اندی در طی این سالها قابل ستایش میباشد .

بعد از آلبوم بلا اندي و كوروس احساس كردندكه دوست دارند هر كدام جدا به فعاليت هنري خود ادامه بدهند.و قرار شد آخرين آلبوم دو نفره خود را به بازار عرضه كنند.آلبومي به نام خداحافظ.آخرين آلبوم با نام و همكاري اندي و كوروس.در اين آلبوم با شاعري آشنا شدند كه باز هم در زندگي هنري اندي و كوروس و مخصوصآ اندي تآثير به سزايي گذاشت.پاكسیما زكي پور.اين شاعر استثنايي و جوان با آن شعرهاي زيبا وقوي در محبوبيت اندي صد در صد تآثير به سزا گذاشته است.اين شاعر هنوز كه هنوز با اندي همكاري مي كند وجزو دوستان صميمي اندي هست.پاكسيما شروع كار هنري خود را با اندي آغاز كرد آلبوم خداحافظ با آهنگهاي دخترآتيشپاره ,آمنه,ياسمن,عشق مسموم,باز هم جزو پر فروش ترين آلبومها شد.با آن مدل زيباي آهنگ دختر آتيشپاره.بعد از فروش اين آلبوم و اجراي كنسرتها اندي و كوروس اعلام كردند كه ميخواهند رسمآ از هم جدا شوند.در آن زمان از هر كسي پرسيدند چه كوچك و چه بزرگ كه نظر شما راجع به جدايي اين دو چيست:همه ميگفتند :ما به اين دو با هم عادت كرديم.حيف است كه از هم جدا شوند.شايعاتي هم ورد زبانها افتاد.ولي اندي وكوروس در تلويزيون آمدند و اعلام كردند كه هيچ مشكلي با هم ندارندو فقط از نظر كاري با هم اختلاف عقيده دارند.در نهايت اندي و كوروس اين گروه محبوب و جنجالي از هم جدا شدند.و دوره 8 ساله كاري آنها به پايان رسيد.

                     

بعد از جدايي هر كدام جدا به فعاليت خود ادامه دادند  به جرات ميتوان گفت اندي گوي سبقت را از كوروس ربود.كوروس چند ماه بعد ازدواج كرد ولي اندي تمام زندگيش را روي كار هنري خود گذاشت.بعد از جدايي آنها اندي اولين آلبوم خود را بعد از جدايي از طرف شركت كلتكس وارد بازار كرد.آلبوم بيقرار .. كه به نظر من كه تمام كارهاي اندي رو دنبال كردم آلبوم بيقرار يك استثنا در زندگي اندي بود.كه يك شبه ره صد ساله را طي كرد.در اين آلبوم 10 ترانه بود كه يكي از يكي قشنگ تر بود.و به گفته خود اندي بيقرار قصه زندگي من است.قصه روزهاي پر عطش عشق و شبهاي سرد تنهايي.قصه تلخيها و شيرينيهاي زندگي.قصه پيروزيها و ناكاميهاي من در عشق و اميدي براي فردايي روشن و عشقي واقعي..

اندي روي اين آلبوم يك سال ونيم زحمت كشيد وهم خلاصه اي از زندگي خودش هست.آلبوم بيقرار پر فروشترين آلبوم دهه نود شد.شعرها از پاكسيماي نازنين ... كنسرت اندي براي آلبوم بيقرار با موفقيت تمام اجرا شد.وجاي خالي آن شب پيدا نميشد.وعده اي هم پشت در بودند تا بتوانند وارد سالن شوند.در اين آلبوم فرخ آهي هم يار هميشگي اندي بود.وبه او كمك فراواني كرد.و اندي اين آلبوم و تمام آلبومهاي خود را در استوديو فرخ آهي ضبط ميكند.در اين آلبوم بود كه مردم با دختري آشنا شدند كه هميشه با اندي بود واندي از او به عنوان صداي دوم استفاده ميكرد.او شيني ريگزبي بود.دختري آمريكايي و علاقه مند به فرهنگ ايراني و زبان فارسي.شيني در حال حاضر خود خواننده شده ولي هر چه دارد از اندي است.از آن زمان به بعد اين دو همه جا با هم بودند وخود اندي هم اعلام كرد شيني دوست دختر اوست.اندي همه جا از گروهش تعريف كرده و عنوان كرده من بدون گروهم هيچ هستم.فروتني هميشگي ايرانيها.

بعد از موفقيت بي سابقه اين آلبوم اندي آلبوم ليلي را وارد بازاركرد.باز هم از شركت كلتكس.كه با چند هنرمند ديگر هم همكاري كرد.بيژن مرتضوي,حسن شماعي زاده وغيره.با آن عبارت زيبا در اول آهنگ ليلي:هر كس در زندگي يك ليلي دارد و اين ليلي من است.تمام اينها نشان ميدهد اندي در تمام اين سالها عاشق بوده.عاشق چه كسي اين را هيچ كس نميداند.در كنار اندي عليرضا امير قاسمي هم براي او ويدئو هاي زيبا ميساخت.

                

 بعد از اين آلبوم اندي آلبوم تنهايي را از شركت كلتكس به بازار ارائه داد.شعرها از پاكسيما و ويدئوها از كوجي و علیرضاامير قاسمي . ضبط از فرخ آهي ,گروه اندي باز هم او را ياري ميدهند.آهنگ زيباي تنهايي,چشمهاي ناز ,جاده هاي احساس,ناز ناز ,خوشگل محلمون, به قدري اين آهنگها گل كرد كه ورد زبان همه شده بود.هر پسري كه ميخواست با دختري دوست شود آهنگ ناز ناز را برايش ميخوند.دخترها براي كنسرتهاي اندي سرو دست مي شكستند.و به قول اندي كه تكه كلام هميشگي اوست :خدا زيادشون كنه این دخترهارو. در اينجا بايد بگويم آلبومهاي اندي همه دوازده يا چهارده آهنگ دارد.برعكس تمام خواننده ها .كه اين هم هزينه زياد تري ميخواهد هم پول بيشتري.در آلبوم تنهايي اندي يك آهنگ را باز سازي كرد كه آن را براي مادرش ساخته بود.زماني كه مادرش ايران بوده و اندي امريكا مادرش دچار عارضه مغزي ميشود و اندي در آن حال شعر اين آهنگ را مينويسد و آن را در بدترين شرايط اجرا ميكند.خوشختانه حال مادرش خوب ميشود وبعدها مادرش عازم امريكا ميشود وتمام كارهاي اندي را دنبال ميكند.اندي هفته اي 2 بار بايد با مادرش غذا بخورد.

بعداز آلبوم تنهايي اندي آلبوم سر سپرده را به مردم عرضه كرد.آلبومي عاشقانه از كمپاني ترانه.شعرها طبق معمول از پاكسيماي نازنين و آهنگها از اندي,منوچهر چشم آذر.توحيد.در اين آلبوم اندي از شاعرهاي جوان هم استفاده كرد.گل اين آلبوم همان آهنگ معروف سرسپرده است.كه پاكسيما شعر آن را گفت و اندي يك نصفه روز آهنگ آن را ساخت.و به گفته خودش اين آهنگ يك هديه از طرف خدا براي او بود.آهنگ تولد به اين شكل ساخته شده بود كه پاكسيما روي جلد كادوي تولد اندي شعر تولد را نوشت و چون اندي خوشش آمد روي آن آهنگ گذاشت.آهنگ من و تو به قدري گل كرد كه اندي مجبور شد در سالن زيباي پلس لس آنجلس كنسرت بزرگي اجرا كند.كه از چند روز قبل تمام بليطها فروخته شده بود.در اين كنسرت تمام چهره هاي هنري حضور داشتند.وارطان آوانسيان مدير شركت ترانه,كوجي زادوري,و اكثرخبرنگارها حضور داشتند و موفقيت اندي را تبريك گفتند.كوجي و امير قاسمي ويدئو هاي اين آلبوم را تهيه كردند.به خصوص ويدئوي زيباي سرسپرده.بد نیست بدانید که این آلبوم یکی از فیوریت های خود اندی بشمار میرود ...

در اين بين بايد گويم اندي  گياهخوار همچنين جزو تيم فوتبال هنرمندان هم هست.و تا به حال چندين گل هم زده ، آرزويش هم اينست كه در استاديوم آزادي بازي كند. و در كنار هنر ورزش هم ميكند.

بعد از آلبوم سرسپرده نوبت آلبوم بعدي اندي رسيد.جاده ابريشم.آلبومي عاشقانه تر از آلبوم قبلي.اندي خود راجع به اين آلبوم حرفهاي زيادي زده.آهنگها از خود اندي با همكاري حسن شماعي زاده,منوچهر چشم آذر,توحيد,فريبرز حاجي.و شعرها اكثرا از پاكسيما.آهنگ شب من به گفته خود اندي در بدترين شرايط روحي او اجرا شد.دوست دختر او براي بار دوم او را رها كرد و اندي در بدترين شرايط روحي اين آهنگ را ضبط كرد.اين آهنگ بعدها در فيلم هاليوودي پرنسس و سرباز در قسمتي از فيلم گذاشته شد.اندي خودش اين آهنگ را به دوست دخترش تقديم كرد.آهنگ فوق العاده تو كه رفتي به قدري سرو صدا كرد كه همه آن را تكرار مي كردند.آهنگ انگليسي اين آلبوم را شيني شعرش را گفت و اندي آهنگ آن را ساخت.اندي يك آهنگ ارمني هم در اين آلبوم دارد.اگر يادتان باشد بچه هاي منطقه 6 در ويدئو نوروز آن سال براي اندي نوار فرستاده بودند كه اندي زودتر آلبوم بعدي را به بازار بدهد.اندي در زمان ساخت اين آلبوم به ارمنستان سفر كرد به همين دليل اسم آن را جاده ابريشم گذاشت.اين آلبوم نشان ميدهد كه اندي سال عاشقانه و سختي را پشت سر گذاشته.چون به گفته خودش او به پاكسيما ميگه:من امسال مثلأ عاشقم آهنگ عاشقانه برايم بگو سال ديگه همه چي خوبه ما با هميم .آهنگي برايم بگو كه همه چيز را نشان دهد.اگر توجه كرده باشيد تمام آهنگهاي اندي به جز چند تا كه انگشت شمار است راجع به دختر و پسر است و به گفته خودش من حرف ديگري به جز دختر و پسر ندارم كه بزنم.بعداز اين آلبوم اندي يك آلبوم دو آهنگه وارد بازار كرد.به نام نونه.كه بازسازي آهنگ زيباي چرا عاشق شدم و يك آهنگ ارمني.

                  

بعد از اين آلبوم او آلبوم و قلب من را وارد بازار كرد.كه به 7 زبان زنده دنيا آهنگ خوانده است.از طرف كمپاني آونگ ويك كمپاني امريكايي.اندي يواش يواش خود را وارد ماركت امريكايي ميكند.خودش ميگويد: اين آلبوم جاي خاصي را در قلب من دارد به همين دليل اسم آن را قلب من گذاشت.و روزنامه ها آن را رمانتيك ترين آلبوم اندي معرفي كردند.آهنگها يكي از ديگري قشنگ تر بود.آهنگ عربي با صداي اندي و راغب علامه خواننده معروف عرب كه بينهايت گل كرد.كه آهنگش را با هم ساخته بودند.آهنگ ريحان كه خيلي گل كرد با شعر پاكسيما .آهنگ انگليسي كه شعرش را شيني گفت و اندي آهنگش را ساخت.يك آهنگ هندي با  نجما اختر.خواننده معروف هندی .

بعد از اين آلبوم بود كه روزنامه هاي امريكا از اندي به عنوان الويس ايران نام بردند.وبه او لقب الويس دادند.بعد از اين آلبوم محبوبيت اندي در جامعه امريكايي چند برابر شد.با گروه هاي بزرگي در سالنهاي مجلل كنسرت گذاشت.با گروه آلابينا در سالن زيباي گريك تيآتر كنسرت گذاشت.به تنهایي 6000 نفر را در آن سالن دور هم جمع كرد و شبي فراموش نشدني براي همه بود.به مناسبت اين آلبوم كنسرت افتخاري در تاور ركوردز گلندل محله ارمني نشين كاليفرنيا اجرا كرد.و جازيست گروه پليس هم آنجا حضور داشت و همكاري آنها از اين به بعد آغاز شد.از همين آلبوم هم يك نمونه وارد ماركت امريكايي كرد .با چند آهنگ اضافه تر. كه آهنگ هتل كاليفرنياي معروف هم در آن بود كه همه ميگفتند از اصلش هم قشنگتر شده.با شعر پاكسيما يار هميشگي اندي.آهنگ تو نباشي به گفته خود اندي غم انگيز ترين صداي ني در ارمنستان هست.اندي براي سومين بار برنده جايزه بهترين خواننده ارامنه شد.استينگ منيجر گروه پليس هم فعاليت خود را با اندي آغاز كرد.اندي با مهارت خاصي به زبان انگليسي موسيقي ايران را به امريكاييها معرفي كرد به طوري كه فوق الا ده اندي رو دوست دارند.اندي تبديل به يك خواننده بين المللي شد.مصاحبه ها در سي ان ان,ان بي سي,سي بي اس,و موفقيت در كنسرتها او را بيش از پيش محبوب كرد .

بعد از اين موفقيت او با دو خواننده بزرگ ديگر عرب آشنا شد.خالد و حاكيم.كه قرار بود توري بزرگ ترتيب دهند براي اجراي كنسرت در سالن زيباي گريك تيآتر.ولي اين برنامه مواجه با 11 سپتامبر شد و با تمام هزينه و زحمتي كه براي اين برنامه كشيده شده بود اندي اين برنامه را لغو كرد.اندي اعلام كرد كه مردم امريكا را مانند ايرانيان دوست دارد و خود جزو شهروندان امريكايي هست و به دليل احترام كنسرت را لغو كرد.جالب اينجاست كه شيني ميهمان افتخاري تمام كنسرتهاي اندي است و همراه او برنامه اجرا ميكند.اندي در اين بين يك آلبوم وارد بازار كرد با همكاري پاكسيما,حميد,و پيروز.كه در حقيقت آلبوم پاكسيما بود با شعرهاي او واز دوستان خود دعوت كرده بود با او همكاري كنند.كه واقلأ اندي در اين آلبوم براي پاكسيما سنگ تمام گذاشت...آلبومي به نام ياران.با آهنگهاي فوق العاده قصه باران و تصويرمن كه با شعرهاي فوق العاده پاكسيما توسط اندي اجرا شد.آلبوم بعدی اندي خلوت من نام گرفت. اندي در مصاحبه اي اعلام كرد: من دوست دارم مردم بدانند در خلوت من چه ميگذرد.اين آلبوم هم جزو عاشقانه ترين آلبومهاي اندي قرار گرفت.از كمپاني آونگ.اندي در اين آلبوم نشان داد هنوز هم شور عشق در او هست.آهنگ چه خوشگل شدي به قدري بين مردم طرفدار پيدا كرد كه فكر ميكنم احتياج به توضيح من نباشد.آهنگ نگاه اول,از ياد من نرفته,4 نوع ميكس آهنگ ريحان,آهنگ تغيير داده شده تپلي به زبان ارمني به نام مارال,آهنگ تغيير داده شده يالا به زبان اسپانيولي به نام بايلا,ودر نهايت آهنگي متفاوت با سبك كار اندي به نام برو. هيچ وقت آهنگهاي اندي نشان دهنده اين نبود كه به كسي بگويد:برو ديگه نميخوامت.اون هم خواننده اي مثل اندي.البته در ويدئوي اين آهنگ ريشه هايي از سياسي بودن نشان ميدهد.اما اندي هميشه خود را از سياست جدا كرده.تمام شعرها از پاكسيم او آهنگها از اندي,منوچهر چشم آذر,محمد مقدم و ....

                 

بعد از اين آلبوم اندي همراه با شيني و منصور كنسرت بزرگ و فراموش نشدني در سالن بزرگ و زيباي گريك تيآتر اجرا كردند.اندي در اين كنسرت پر نشاط تر و پر انرژي تر از قبل براي مردم برنامه اجرا كرد.زندگي عاشقانه اندي با حضور دوست دختر زيباي او سپري ميشود.او بار ديگر كنسرت ديگري با اميد در پارك ارواين اجرا كرد كه آن هم با استقبال بي نظير مردم روبه رو شد.

بعد از آلبوم پر سرو صدای خلوت من.اندی آلبوم ارمنی خود را وارد بازار کرد شامل دوازده آهنگ وبا همکاری هنرمندانی چون آرام- آدیس- ماکسیم و.....که اندی را در مراسم انتخاب بهترینهای ارامنه جهان. جایزه باران کرد......بد نیست بدانید اندی چهار بار برنده جایزه بهتربن خواننده ارمنی جهان شده است.....

بعد از فروکش کردن سرو صدای این آلبوم اندی شروع به ساخت آلبومی کرد که تا ابد از ذهن هیچکس نخواهد رفت..آلبومی به نام پلاتینیوم که رکورد فروش تمام آلبومهای قبلی خود اندی را شکست و در هر جایی صدای ترانه های این آلبوم به گوش میرسید...آهنگ اول آهنگی فوق العاده به سبک آهنگ چه خوشگل. به نام آره آره که بدجوری در بین مردم گل کرد..آهنگ  زیبای عروسک....و به عقیده خیلیها گل این آلبوم آهنگ وداع است که پاکسیما و کامران دلان شعرش را گفتند و واقعا گل کرد...آهنگهای شاد و فوق العاده ی خوشم میاد و صحرایی.....آهنگ بسیار زیبای سلام عاشقونه با شعری از هدیه ....و....اگر بخواهم در مورد این آلبوم توضیح بدهم ساعتها طول میکشد....و اندی کنسرتهای این آلبوم را هم با موفقیت تمام برگزار کرد و هر روز بر محبوبیت و موفقیتش افزوده میشود.....

                    

اندى در يك فيلم ديگر هم با بهروز وثوقى بزرگ مرد سينماى ايران فيلم بازى كرده. كه شينى هم كنار اندى بوده.اندى نقش حاكم نيشابور را بازى كرده. در فيلم عمر خيام.اندى در سفرى كه به ازبكستان داشت تعريف ميكند كه خيلى بهش خوش گذشته و حتمآ اونجا يك كنسرت ميگذارد. وبراش جالب بود كه خانمى عكس اونو روى يه فرش بافته بود وتعجب كرده بود كه مردم چقدر لطف دارن.فكر كنم اگر احساسات اونايى كه تو ايران هستن رو ببينه باورش نشه. بگذريم.

آلبوم پلاتينوم اندى 4 تا آهنگ شاد 3 تا آهنگ غمگين و 5 تا آهنگ هم با سبك جديد دارد.  گر چه همان 3 آهنگ غمگين هم اوج احساسات اندى را به خوبى نشان داده است. و به قول خودش من هميشه عاشقم.از دوره هاى نوجوانى ميگويد كه در كوچه هاى تهران هر روزعاشق ميشده اما عشق واقعى به گفته خودش بعد از سن بلوغ به سراغ هر كسى مى آيد و عشق براى اون الأن يك رنگ ديگرى پيدا كرده.اندى در يكى از كنسرتهايش در دبى خودش روى صحنه گفت من يه نفرو دوست دارم ولى بعد گفت اونشب يه نفرو دوست داشتم.

از زندگى عاطفى اندى هم بايد بگويم اندى سالهاست كه با شينى زندگى ميكند. شينى همدم زندگى اندى شده اگر توجه بكنين اين دو هميشه با هم هستند.اندى در مصاحبه اى اعلام كرد شينى نمونه يك دختر خوب امريكايى هست.اونا حرف همو خيلى خوب ميفهمند. اميدوارم با هم خوش باشند. وقتى از اندى راجع به دختر مورد علاقش سوال كردند كه بايد چه خصوصياتى داشته باشه گفت : سيگار نكشه مشروب نخوره و اينكه خيلى مهربون باشه . به خاطر من از خيلى چيزاش بگذره .حتما شينى اين خصوصيات رو داشته كه اندى انتخابش كرده. البته با هم ازدواج نكردن .شايد هم خبر ازدواجشونو همين روزا بشنوين . معلوم نيست. اميدوارم اندى به اون چيزى كه تمام اين سالها انتظارشو كشيده برسه.

ازش سوال كردند اگر الأن آرزو كنى كسى رو ببينى و آرزوت بر آورده بشه دوست دارى چه كسى رو ببينى؟ گفت: پاپ رو .همان رهبر مسيحيت تا ازش بخواد عدالت رو براى مردم بر قرار كنه.شايعه هم كه براى خواننده ها زياده براى اندى هم كه ديگه بيشتر. يه بار خودش تعريف ميكرد كه تو خيابوناى لس آنجلس كه ميرفتيم با دوستان بعضى دخترهارو به من نشون ميدادند كه تو با اين دوست بودى. اندى هم ميگه نه من اصلأ اين خانوم رو نميشناسم. بعد معلوم ميشه شايعه سازى كردند. كه فكر كنم از طرف دخترهاى اونجا بوده.

                

اندى با اون چهره دوست داشتنى ولبخند هميشگى و اون قلب مهربون باز هم دل دخترها و پسرها رو تسخير كرد. من ميدونم شما با خيلى از آهنگهاى اندى خاطره دارين.اين آلبوم هم يكى از بهترين خاطره سازها خواهد بود.

در آستانه نوروز هشتاد و چهار هم که کارتون بابک و دوستان ساخته میشد .کارگردان کارتون از اندی دعوت کرد که یک آهنگ درباره نوروز بخواند.....و به گفته خود اندی : با مشورت با پاکسیما و منوچهر چشم آذر..پاکسیما شعر دارم میرم به تهران را نوشت و اندی و منوچهر چشم آذر هم آهنگ آن را ساختند..با ویدیویی زیبا و جالب از کوجی. تا این آهنگ هم برای همیشه در خاطره ها باقی بماند ..و این آهنگ هم با اینکه یک تک آهنگ بود اما به قدری گل کرد که شبکه های فارسی زبان .هر روز چندین و چند بار ویدیوی  آنرا پخش میکردند......

البته در بین آلبومهای پلاتینوم و شهر فرشتگان هم اندی بیکار نبود و با خواننده های جدیدی چون سعید و السید همکاری کرد .. همچنین در ترانه و مراسمی که بمناسبت درگذشت ویگن بود نیز حضور یافت و با دیگر خوانندگان ارمنی به اجرای آهنگهای قدیمی ویگن پرداختند ... از دیگر فعالیتهای وی میتوان به خواندن آهنگ طنین صلح و دارم میرم به تهران نیز اشاره کرد .

         

در تابستان 2005 اندی کنسرتی را به همراه شینی و جمشید اجرا کرد که به گفته خود اندی : این کنسرت رکورد تمام کنسرتهای وی را شکست و 7000 نفر به دیدن این کنسرت رفتند. و این هم افتخاری دیگر برای سلطان موسیقی پاپ ایران .....

واما در اول مارچ 2006 آلبوم شهر فرشتگان به بازار عرضه شد که به عقیده اندی این آلبوم بهترین آلبوم زندگی او از نظر تو لید و ضبط و تنظیم بوده است . این آلبوم باز هم برای جامعه هنری ایران افتخار آفرید و پر فروشترین آلبوم اینترنشنال در دبی و کشورهای عربی شد و حتی نامهایی چون مدونا و شکیرا و جیپسی کینگ را هم پشت سر گذاشت ... این آلبوم شامل دو سی دی است که سی دی اول شامل ده آهنگ و سی دی دوم شامل چهار ریمیکس و دو آهنگ ارمنی میباشد و در این آلبوم باز هم حضور نامهایی چون منوچهر چشم آذر و حمید ندیری و محمد مقدم   و  برای اولین بار هما میر افشار و فرشید صبوری به چشم میخورد که طبق معمول شعرها از پاکسیمای عزیز و حضور اندی در کنار آهنگسازان سبک اندی را در این آلبوم باز هم حفظ کرده است ...

اندي هميشه براي جوانها نصيحتي داشته:دوري از مواد مخدر,احترام به بزرگترها,درس خواندن,وبه تمام دخترها و پسرها هميشه وهميشه گفته:با اوني كه دوستش دارين تا آخر بمونيد.به هم وفادار باشين.اندي احساس دوست داشتن رو اينگونه توصيف كرده:صبح كه از خواب بلند ميشوي احساس ميكني دنيا مال تو هست. دوست داري با كسي كه دوستش داري بري پارك,پيكنيك,به خاطر اون دختري كه دوستش داري حاضري همه دنيا رو به اون ببخشي.و شب كه ميخواي بخوابي خوشحال از اين احساسي كه دادي و گرفتي.اندي هميشه از زندگيش راضي بوده و هست.و هميشه به گفته خودش نيمه پر ليوان را نگاه ميكند.اندي با خواننده هاي ديگر كشورمان هم كنسرت گذاشته.مثل ابي,شهرام كاشاني,Dj Aligator.........و كمك به خيلي ها كرده در اين راه تا آنها هم وارد دنياي هنر شوند.مثل شيني,مكابيز,مهران....نگاهي به كارنامه هنري اندي بيندازيم او سير صعودي فوق العاده اي را طي كرده است.

اورا میتوان محبوبترین چهره جوانان نام برد ... صدایی که در آن احساسات ملتی نهفته است ... او حرف من و توست و از میان مردم آمد تا برای مردم بخواند و این تنها دلیلیست که با آهنگهای او میتوان رابطه مستقیم داشت .......  صحنه هنر زمانی با او به آتش کشیده میشود و جنب و جوش و هیجان به حداکثر خود میرسد و دقیقه ای دیگر سکوت و آرامش محوطه را فرا میگیرد و اشک در چشمها حلقه میزند ... این صدای اوست ... این آهنگ اوست و این یک رابطه بدون آلایش با مردم است ... مردمی که او را دوست میدارند و به موسیقی اش با تمام وجود عشق می ورزند و او را فریاد نسل فردا مینامند

 

اوکسی است که تحصیلکرده رشته موسیقیست و بیست  سال است که موسیقی را میشناسد .. آهنگسازی و تنظیم میکند و میخواند و مثل بعضی از خوانندگان پر ادعا نیست که بطور اتفاقی خواننده شده اند و بعدها هم آهنگساز شده اند و خودشان و طرفدارانشان خدا را به خدایی بنده نیستند !!!!

آری او اسطوره موسیقی پاپ ایران و خواننده دو نسل است .... دو نسلی که همه سرسپرده او هستند ...

                                   

با اندی دودهه را پشت سر میگذاریم .. دو دهه سرشار از شادیها و غرور... دو دهه مملو از اشکها و لبخندها ... دو دهه که نمایانگر استقامت . استواری . پشتکار و پیشرفت ستاره پرنوریست که از کوچه های خاکی تهران آمد و امروز در اوج شهرتش بر قله افتخار موسیقی پاپ یک ملت ایستاده است و به ایرانی بودن خود میبالد ...در این دودهه شاهد درخشش ستاره ای بودیم که قلب میلیونها ایرانی را به تسخیر خود درآورد ... اوستاره بدنیا آمده ... یک سوپر استار به معنای واقعی کلمه و باید بدانید که اندی تنها یک خواننده نیست .. او مرد صحنه است و از همه مهمتر یک انسان واقعی و قهرمانی برای پدرو مادرهایی که فرزندانشان اندی را الگوی خود میدانند ... او خط مشی تازه ای را در موسیقی پاپ ایران به وجود آورده است و در روی صحنه  چهره های جوانانی را که با عشق دستهایشان را به طرف او دراز میکنند تا نشان دهند که او نهایت آرزوی آنهاست ......    اندی را بشناسید و دوستش داشته باشید زیرا که او یک دوست واقعیست با قلبی به وسعت دریاها که مهربانی را همیشه نوید میدهد .....

 اميدواریم هرروز موفق تر از روز پيش باشد.او به عشق مردم كشورش ميخواند.اين خلاصه اي كوتاه از زندگي هنری کسی بود که موسیقی پاپ ایران ستاره ای همچون او را هرگز ندیده است و نخواهد دید

            

برگرفته از سایت http://blog.360.yahoo.com/blog-CekYjdwzequL87jRk_4QDQ--?cq=1&p=47

 زندگی نامه ی بعدی کامران و هومن <--

نتیجه نظر سنجی

سلام

اول باید از نظرات شما تشکر کنم چون به من خیلی کمک کرد

دوم هم اینکه طبق این نظر سنجی به ترتیب زندگی نامه افراد زیر رو براتون میذارم

۱-اندی     ۲-کامران و هومن    ۵-انوشه انصاری     ۶-سیاوش قمیشی     ۷-مایکل جکسون     ۸-انریکو     ۹-جنیفر لوپز     ۱۰-شاهرخ خان     ۱۱-ریکی مارتین     ۱۲-دی جی علی گیتور

آهان راستی ازم درخواست زندگی نامه چند نفر دیگه هم شده بود  که حتما این وسطا اونا رو هم براتون میذارم بازم مرسی از نظراتتون

زندگی نامه ابراهیم حامدی (ابی)

                      

ابراهيم حامدي متخلص به "ابي" در ۲۹ خرداد سال ۱۳۲۸  در ميدان فوزيه تهران ديده به جهان گشود.
او در اوان نوجواني  به استعدادهاي خويش در خواندن پي برد و شروع به خواندن در يک گروه  دوستانه به نام sun boys کرد و خواندن در باشگاهها و کاخ هاي جوانان را آغاز کرد  و پس از چند سال ، در آغاز جواني اولين ترانه ي مستقل خود را اجرا کرد . اين اثر ترانه اي بود با نام "عطش"  از ساخته هاي " استاد حسين واثقي "براي فيلمي با همين عنوان. "ابي" اين ترانه را با چنان قدرت و زيبايي اجرا کرد که توجه بسياري را به خود جلب کرد.
               

ابي به اين ترتيب پا به عرصه ي ترانه گذاشت و آغازگر سبکي تازه در ترانه نوين ايران شد. او با اتکا بر صداي توانمند و بي نظيرش پا به عرصه پر فراز و نشيب ترانه گذاشت. او از همان روزهاي اول و آثار نخستينش نشان داد که حرفهاي بسياري براي گفتن دارد و مي تواند تأثير به سزايي در شکلگيري ترانه نوين ايران که آن روزها چند سالي بيشتر از عمرش نمي گذشت داشته باشد.
 
دومين ترانه او ترانه اي بود اعتراضي به نام "چرا" ، با شعر "مسعود هوشمند" و آهنگ "استاد حسين واثقي " که به سبک و شيوه اي بسيار زيبا توسط او خوانده شد.  اما سومين آهنگي که "ابي" اجرا کرد و به گفته خودش باعث معروفيت او شد ترانه اي به نام "شب"  بود با "شعر "اردلان سرفراز" و آهنگ "منصور ايران نژاد " که در شوي "ميخک نقره اي" زنده ياد "فريدون فرخزاد" به گوش مردم رسيد. اين ترانه به خاطر شعر و موسيقي قوي و همچنين اجراي عالي خواننده  بسيار مورد توجه قرار گرفت و همگان را به تحسين واداشت.
                     

ابي در همين دوران با شهبال و شهرام شبپره آشنا شد و با ايشان شروع  به همکاري در گروهي کرد که در آن روزگار يکي از بهترين  گروههاي موسيقي در ايران بود. بله او  مدتي با گروه Black cats  همکاري کرد و  شبهاي بسياري را در کاباره ي "کوچيني" به روي صحنه رفت و تجربه کسب کرد . اما پس از مدتي فعاليت خود را با اين گروه قطع کرد و کارش را به صورت مستقل و به تنهايي ادامه داد .
واين آغاز کار هنرمندي بود که فريادش تبديل به صداي در گلو خفه شده مردم ايران شد
         
"
ابي" کارش را با همين سبک و سياق ادامه داد ودر طول سالهاي پيش از انقلاب ده ها ترانه اجرا کرد. که اين ترانه ها در سالهای بعد از انقلاب در قالب چهار آلبوم منتشر شد .  اين آلبومها به ترتيب "تپش" ، "نازي ناز کن" ،"شب زده" و"کوه يخ" نام داشت. او  در اين چهار آلبوم آثاري جاويدان از بهترين ترانه سرايان و آهنگسازان  ايران را اجرا کرد .
ابي همچنان در آن سالها بر روي تعداد زيادي از فيلمها ترانه خواند و سکانسهايي ماندگار از تلفيق هنر کارگردانان ، بازيگران و صداي "ابي" ساخته شد.
از جمله فيلمهايي که "ابي" براي آنها ترانه خواند مي توان به فيلمهاي : عطش ، هياهو ، تپش ، کندو ، ذبيح ، قاصدک ، بت شکن ، گل هاي کاغذي ، شب زخمي ، خاکستري ، باغ بلور ، تهمت ، بر فراز آسمانها و بوي گندم اشاره نمود. همچنين او در زمينه بازيگري هم يک بار خود را آزمود و در فيلم "بوي گندم" ايفاي نقش کرد .
"
ابي" دو سال پيش از انقلاب براي اجراي يک سري کنسرت در آمريکا از ايران خارج و به دليل شکل گرفتن انقلاب در ايران در آمريکا ماندگار شد .
                                 
ابراهيم حامدي در سالهاي سخت و سنگين غربت نيز قدمي از راه خود پا پس نکشيد و خود را در بازار غير مسيول "لوس آنجلس" رها نکرد و با سختي زياد به انجام کار درست با ترانه سرايان و آهنگسازان مسيول و نام آشنا ادامه داد. او در طول سالهاي غربت تا به امروز دوازده آلبوم منتشر کرده است که به ترتيب انتشار عبارتند از : با تو ، غريبه ، خليج ، ستاره دنباله دار ، معلم بد ، اتل متل ، ستاره هاي سربي ، عطر تو ، پير ، تاج ترانه ، طلوع کن و شب نيلوفري

                .
"
ابي" در تمامي اين سالها چه قبل و چه بعد از انقلاب و از همان کارهای آغازين خود و در طول سالهای غربت هيچگاه مسيوليت خود را نسبت به ايران و وضعيت مردم آن فراموش نکرده است و هميشه  ترانه هاي ملي و ميهني و ترانه هاي معترض را در کنار ترانه هاي عاشقانه اجرا کرده و به سمع دوستداران صدايش رسانده است . ترانه هايي چون : چرا ، شب ، پاينده باد ايران ، روستايی ، هم غصه ، پير ، خليج فارس ، گل سرخ ، خانه سرخ ، خورشيد بي حجاب ، نون و پنير و سبزي ، اتل متل ، معلم بد ، طلوع کن ، هلا ، درخت ، سياه پوشها  و چندين و چند ترانه ديگر از اين دست. او با انتخاب و اجراي اين آثار نشان داده که نسبت به مردم و ميهنش چه احساس ناب و خالصي دارد و اوج اين احساس را در ترانه "خليج فارس" که بي شک يکي از زيباترين آثار خلق شده در تاريخ ترانه نوين ايران مي باشد مشاهده مي کنيم ترانه اي که در زمان اجرايش توسط "ابي" اشک لذت و غرور و ميهن پرستي  را بر ديگان هر ايراني جاري مي سازد .
              
ابي در اجراي کنسرت نيز به موفقيتهاي بسياري دست يافته و درهاي سالنهاي بزرگ و مشهور در جهان را به روي ايرانيان باز کرده و با اتکا بر توان بالاي صدايش در اجراهاي زنده و همچنين ترانه هاي خاطره ساز و محبوبش سالانه هزاران ايراني را در اين سالنها در اقصي نقاط جهان گرد هم مي آورد و برايشان از "عشق" مي خواند .  از جمله سالنهای نامداری که ابی در آنان برنامه اجرا کرده   مي توان به  اين سالنها اشاره کرد :

                                    
يونيورسال آمفي تياتر (لوس آنجلس) ، شراين آدوتوريوم (محل برگزاري مراسم اسکار) ، گريک تياتر (لوس آنجلس) ، کندي سنتر (واشنگتن) ، اپراي سيدني (همراه با ارکستر سمفوني سيدني ) ، سالن سلطنتي نوبل (استکهلم ) ، کويين آمفي تياتر (ونکوور) ، گلوين (سالن بين المللي سويد ) ، فيلارمونيک برلن (برلين) ، گلف دبي (سالن بين المللي دبي) ، اويشن کلاب (سالن بين المللي دبي ) ، کنسرت هاوس (يوتبوري) و ...
"
ابي" در تمام دوران هنري اش با بهترين ترانه سرايان و آهنگسازان ايران همکاري داشته و بهترين آثار آنان را اجرا نموده است. شايد از اصلي ترين  دلايل موفقيت او و ماندگار شدن آثار او در طول بيش از سي سال همين همکاري هاست ، که حاصلش خلق ترانه هايي ماندگار در ترانه نوين ايران مي باشد . از جمله بزرگاني که "ابي"  با آنها همکاري داشته است مي توان به ترانه سراياني چون : ايرج جنتي عطايي ، اردلان سرفراز ، شهيار قنبري ، ليلا کسري(هديه) ، منصور تهراني ، زويا زاکاريان ، هما مير افشار و غيره اشاره کرد و از آهنگسازاني  چون  زنده ياد واروژان ، بابک بيات ، فريد زلاند ، سياوش قميشي ، محمد شمس ، اسفنديار منفرد زاده و غيره نام برد .
 "
ابي" آوازخواني ست مردمي که از دل مردم ايران زاده شده است. او با احترام به گوش و هوش مردم ايران در طول سي و پنج سال کار هنري اش و با قبول سنگيني مسيوليتي که بر دوش دارد و با تلاش و پشتکار زياد وبا خلق آثاري که در گوشت و خون مردم ايران جاي گرفته است و همچنين شخصيت هنري محبوبي که دارد توانسته دل بسياري از ايرانيان را بدست آورد و اين ارتباط با جوانان در ايران به حدي است که نام "ابي" بر  ديوارهاي دورافتاده ترين روستاهاي ايران نيز  به عنوان خواننده محبوب آنان نقش بسته و اين نشان از اوج موفقيت و محبو بيت يک هنرمند است.
با اميد به روزي که اين هنرمند ارزنده را در وطن عزيزمان ايران و در ميان دوستدارانش ببينيم.

                         

با آرزوي سلامتي و موفقيت روزافزون براي "ابي" عزيز و خانواده محترمش

زندگی نامه معین

                            

گذري بر گذشته

استاد معين در شهر نجف آباد استان اصفهان به دنيا آمد. نام درست ايشان نصرالله معين نجف آبادي است. استاد معين در يك خانواده كاملا مذهبي به دنيا آمده است. يازده برادر و خواهر هستند كه نام چهار برادر عبارتند از: صيف الله(شايد فتح الله)، نصرالله( استاد معين )، مرتضي و نام برادر چهارم كه متاسفانه براي ما مشخص نيست. استاد معين فرزند هفتم اين خانواده مي باشد و خانم اشرف فرزند آخر اين خانواده و خواهر استاد معين به همراه ايشان زندگي مي كنند.

پدر استاد معين متاسفانه فوت كرده اند –روحشان شاد- و استاد معين با مادر خود زندگي مي كنند. استاد معين در گذشته به همراه پدر خود در شغل قالي فروشي فعاليت داشته است و در كنار اين حرفه افتخار مداحي اهل بيت را نيز داشته اند

اصفهان

معين، اصفهان، زادگاه زيباي خود را بسيار دوست داشت و با اينكه در زمان معين مكان تجمع هنرمندان در پايتخت كشور يعني تهران بود معين در اصفهان ماند و در هتل شاه عباس اصفهان به اجراي برنامه پرداخت و اصفهان را ترك نكرد. تمام عشق و علاقه معين پس از خانواده اش در اصفهان پايان مي پذيرد. او اصفهان را بسيار دوست دارد و هنوز هم دلش مي خواهد به اصفهان برگردد.

                              

آغاز رسمي فعاليت هنري
فعاليت هنري استاد معين به طور رسمي پس از انتشار ترانه يكي را دوست مي دارم شروع شد. اين ترانه در ايران و در زماني منتشر شد كه حكومت مركزي ايران جمهوري اسلامي ايران بود. اما پس از آن ديگر مجالي براي صداي قلب هاي شكسته نبود و استاد معين ايران سرزمين مادري خود را ترك كرد. استاد معين پس از اينكه ترانه يكي را دوست مي دارم را در ايران منتشر كرد كشور را ترك كرد؛ و اين وداع تلخ استاد معين بود با وطن عزيزش ايران كه خود در ترانه ي ايران عشق فراوانش را به سرزمين آريا نشان مي دهد.

يكي را دوست مي دارم . . .

در مورد يكي از ترانه هاي استاد معين عزيز براي بعضي از افراد شك وجود دارد و آن هم يكي از زيباترين ترانه هاي اوست. فكر مي كنيد نام اين ترانه چيست؟ يكي را دوست مي دارم! وقتي استاد معين از ايران به لس آنجلس آمريكا رفت متوجه شد اين ترانه توسط بهترين خواننده زن ايران هايده - روحش شاد - اجرا شده است. و بسياري از مردم در آن زمان (حتي امروزه!!!) فكر مي كردند كه استاد معين ترانه هايده را دوباره اجرا كرده است. در صورتي استاد معين پس از اجراي اين ترانه بود كه به شهرت رسيد . . .

 

براي توضيح بيشتر مي توان اينگون مسئله را روشن ساخت كه استاد معين متن ترانه را درسال 1359 از آقاي مسعود اميني گرفت و در داخل ايران براي آن آهنگ سازي كرد و به هنگامي كه اين ترانه را وارد بازار كرد و با استقبال عمومي مردم ايران همراه شد، استاد معين تصميم به ترك كشور گرفت تا بتواند ترانه هاي ديگر اين آلبوم را نيز بسازد. براي اين كار به آمريكا رفت و در آنجا آلبوم را به طور رسمي به بازار ارائه داد.

آلبوم هاي استاد معين

تا كنون آلبوم هاي بسيار زيادي از استاد معين منتشر شده اند كه بسياري رسمي هستند مانند آلبوم لحظه ها، معما و . . . تعدادي هم مانند آلبوم عاشقانه ها، دل سوخته، گل هاي غربت و . . . به صورت گلچيني از آلبوم هاي استاد معين و يا گلچيني از ترانه هاي استاد معين به همراه گلچين ترانه هاي خوانندگان ديگر است. از وضعيت رسمي يا غير رسمي بودن تعدادي از اين آلبوم ها مشخصا اطلاعي نداريم به همين دليل از تقسيم كردن اين آلبوم ها به دو دسته رسمي و غير رسمي خودداري مي كنيم.

آلبوم هاي استاد معين به اين صورت هستند:

يكي را دوست مي دارم، كعبه، هوس، سفر، سفر(هايده و معين)، گل هاي غربت(هايده و معين)، آرزو، بي بي گل، صبحت بخير عزيزم(عاشق تر از من چه كسي)، به تو مي انديشم(سكه يا ننه)، اصفهان(فائزه و معين)، خاطره7 (شهره و معين)، مست، مسافر(گل هاي غربت3)، دل سوخته، دلبر(معين، داريوش و ابي)، هزار و يك شب(هايده، معين، داريوش و ابي)، ترانه سال(هايده، مهستي و معين)، سلمان، پريچهر، نماز، تولد عشق، عاشقانه ها، پنجره، معما، پرواز، لحظه ها و جديد ترين آلبوم معين كه در سال 1385 منتشر شد با نام ديدي گفتم......نگفتم؟

همراهان صداي قلب هاي شكسته
استاد معين همكاري بسيار زيادي با هنرمندان برجسته و گران قدر ايران داشته است كه از جمله آنها مي توان به نام اين اساتيد اشاره كرد: داريوش اقبالي (داريوش) برنده جايزه در فستيوال موسيقی، فيلم و رسانه های تصويری که چندی پيش در بحرين برگذار شد و داريوش به عنوان نماينده سبک معاصر و منحصر بفرد موسيقی ايران اين سبک را به جهان معرفی کرد و برنده بالاترين نشان صلح گشت. ابراهيم حامدي (ابي)، هايده (سكينه دده بالا) ـ روحش شاد ـ يكي از استثنايي ترين نوابغ موسيقي ايراني، فائزه با صداي دلنشين خود، شهره يكي از بهترين خوانندگان زن كه امروزه هم به فعاليت هنري خود ادامه مي دهد، مهستي كه زبان ناتوان است از بيان هنر او. استاد معين با اين عزيزان در زمينه انتشار آلبوم مشترك همكاري داشته است.

                                                                       

اما در زمينه آهنگ سازي و تنظيم مي توان نام اين اساتيد را نام برد: بيژن (بيژن مرتضوي) برنده جايزه بهترين آهنگساز جهان و برنده جايزه ويولن طلايي، آقاي صادق نوجوكي از نوابغ آهنگسازي ايران كه واقعا هنر ايشان در آهنگسازي وصف نشدني است از نمونه اين ترانه ها مي توان به تران هاي استثنايي تنهاي تنها، من از راه اومدم، سكه، پروردگارا و . . . اشاره كرد. استاد حسن شماعي زاده كه هنر فراوان ايشان در آهنگسازي قابل وصف نيست. مي توان از ترانه هايي كه ايشان آهنگساز آن بوده اند به ترانه ي ماندگار لحظه ها در آلبوم لحظه ها اشاره كرد. آندارنيك ماداديان (اندي) كه از خوانندگان خوب ايراني هستند و از ترانه هايي كه ايشان تنظيم كننده آن بوده اند مي توان ترانه به تو مي انديشم اشاره كرد. و جمع بسيار زيادي از هنرمندان ايراني كه واقعا ذكر كردن نام تمامي آنها كار بسيار دشواري است.



هر چه از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند . . .
استاد معين در ترانه هاي خود به تمام ابعاد زندگي اشاره كرده است. مهر به دخترش در اجراي ترانه هاي بابا و پريچهر و مهر و علاقه ي او به همسرش در اجراي ترانه طناز در آلبوم يكي را دوست مي دارم(استاد معين از همسر خود جدا شده است). مهر و علاقه ي او به وطن عزيزش ايران در اجراي ترانه ايران از آلبوم نماز كه به حق حزن و اندوهي كه در صداي اوست نشان دهنده ي تمام احساسات معين نسبت به ايران است كه به هيچ زباني نمي توان اين حالت روحاني را توصيف كرد. پس ما نيز از توصيف اين حالت خودداري مي كنيم و شما را دعوت مي كنيم تا براي يك بار ترانه ايران استاد معين را با تمام وجود گوش كنيد و ببينيد كه ايراني هر كجا هم باشد ايراني است و اين پيوندي است ناگسستني بين ايران و ايراني. دعوت انسان ها به فرار از غم در اجراي ترانه هاي گذشته، خوش بيني و . . . كه اين شايد يكي از مهم ترين مسائلي است كه متاسفانه در زندگي ماشيني امروز به آن محتاج هستيم تا زير بار غم دور و زمانه تاب و تحمل داشته باشيم.

                 

شاهكار استاد معين

اوج كار استاد معين در اجراي ترانه هاي او درباره دين مقدسش اسلام است. الله اكبر......الله اكبر. اجراي ترانه نماز كه زيبايي آن را نمي توان وصف كرد. و از همه مهم تر اجراي ترانه سلمان در سال 1368 پس از اهانت سلمان رشدي به پيامبر خدا در كتاب آيات شيطاني در سال 1367 كه واقعا اوج علاقه ي استاد معين به دين آخرين پيامبر خدا را نشان مي دهد.

تــــو اي وارث افــــكار شيــــطاني......نگـــــو، نگـــــو، نگـــــو نامرد بي انصاف.......نگـــــو ديگر از اســلامـم، كه من فردي مسلمانم......من از مهد دليرانم، من از آن دسته شيرانم كه مرد گوي و ميدانم......براي دين و ايمانم فدا مي سازم اين جانم......قسم به دين و ايمانم كه من انجيل مي دانم......قسم به نور چشمانم كه من تورات مي خوانم......قسم به خاك ايرانم، كه من فردي مسلمانم......و من يك عاشقم، عاشق آيات قرآنم، بله من عاشق آيات قرآنم......مگر قرآن چه مي گويد: بجز عشق و فداكاري......بجز راه صفا و دوري از ننگ و رياكاري......بجز راه وفا و عشق مي خواند . . .


  
صداي قلب ها
عده اي از خواننده هاي ايراني تنها به سياست فكر مي كنند و تمام تلاش هنري خود را صرف اين مسله مي كنند. عده اي فقط در كار هاي مذهبي فعاليت مي كنند. عده اي فقط به شادي و سرور مردم فكر مي كنند و سعي مي كنند تنها با كار هاي خود غمي را از دل مردم بردارند. عده اي از غم دل عاشقان سخن مي گويند و . . . اما استاد معين در تمام اين زمينه ها فعاليت داشته است و به حق در تمام موارد پيروز و سر بلند بوده است. اميدواريم كه استاد معين ساليان سال با صداي زيبا و روحاني خود در كنار ما باشد.

پس از لحظه ها
حتما شما هم مانند ما از اينكه استاد معين چهار سال پس از وارد شدن آلبوم لحظه ها ديگر آلبومي را وارد بازار نكردند بسيار ناراحتيد. در گفتگويي كه استاد معين با شبكه بي بي سي داشت گفت كه اگر مي خواست در اين چهار سال آلبومي ارائه دهد سراسر غربت و جدايي و اندوه بود. و اي كاش استاد معين در اين چهار سال آلبومي به بازار عرضه مي كرد زيرا كه حتي ترانه هاي سراسر اندوه او نيز عالي هستند و غير قابل وصف و ارزش هزاران بار گوش دادن را دارند.

شرمنده دلم میخواست بیشتر راجع به زندگی شخصی معین باشه ولی خدایی بهتر از این پیدا نکردم در اسرع وقت درستش میکنم

 

 

زندگی نامه امید

شرمنده زندگی نامه امید دچار مشکلاتی شد چند روز دیگه براتون میذارم

زندگی نامه مدنا

                         

برای یک ستاره که  به جایگاه مشخصی می رسد بسیار آسان است که دلیل شهرت و تمرکز بر روی شخصیت خود  را فراموش کند. مدُنا چنین ستاره ای است.

او به سرعت در سال 1984 به یک ستاره مبدل شد به همین دلیل بسیاری از کارهای زیبا و با کیفیتش گمنام باقی ماندند. قدردانی از کار های او بعد از گذشت ده سال بسیار مشکل تر شد همانطور که بحث در مورد  نحوه ی زندگی او از بحث در مورد موسیقی او آسان تر گشت. هرچند که یکی ازبزرگترین موفقیت های او مهارت وی در تاثیر گذاری بر مردم به وسیله ی موسیقی و فیلم و تبلیغات خود در کار با رسانه و عموم است.

مدُنا اولین ستاره زن پاپ بود که برموسیقی و تصاویر خود کنترل کامل داشت. او در سال 1977 با رویای یک رقاص باله  از محل زندگی خود یعنی میشیگان به نیویورک نقل مکان کرد.او به همراه Alvin Ailey که رهبر گروه رقص بود آموزش دید .  در سال 1979 به عضویت نمایشنامه ی انتقادی پاتریک هرناندز درآمد .یک گروه دیسکو که آهنگ  موفق "به دنیا آمدن برای زنده ماندن "را اجرا کردند.او با هرناند ز به پاریس سفر کرد ودر  آنجا با Dan Gilroy آشنا شد.کسی  که خیلی  زود دوست او شد.به محض بازگشت آنها به نیو یورک این دو نفر با هم گروه "باشگاه صبحانه "را که یک گروه پاپ و رقص بود شکل دادند.مدُنا در اصل برای این گروه درام می زد اما پس از مدتی خواننده ی اصلی گروه شد. در سال 1980 او این گروه را ترک کرد و با دوست قدیمی خود و درام زنی به نام" استفان بری" گروه "Emmy" را تشکیل داد.خیلی زود "Bray"و مدُنا از گروه بیرون رفتند و شروع  به کار در  گروه های رقص و دیسکو کردند.یک نمونه ی آزمایشی از این آهنگ ها شخصی به نام Mark Kamins  را که یک تهیه کننده ی دی جی اهل نیو یورک بود را تحت تاثیر قرار داد.

                                     

کامینز اولین کار فردی مدُنا یعنی "Everybody"  را تولید کرد که آهنگی موفق دراواخر 1982بود. دومین کار فردی وی "جذابیت  فیزیکی "در سال 1983 یک موفقیت بزرگ دیگر بود. در ژوئن سال 1983 او سومین کار موفق خود یعنی "تعطیلات " را که به وسیله ی "Jellybean Benitez" نوشته شده بود را ارائه کرد.اولین آلبوم مدُنا در سپتامبر 1983 با نام خودش منتشر  شد ."تعطیلات "اولین کار او بود که درمیان 40 آهنگ موفق در آن ماه قرار گرفت. "خط مرزی "نیز اولین کار او بود که در بین 10 آهنگ برتر در مارس 1984 قرار گرفت وشروع یک رشته ی هفده تایی بود که به طور متوالی در میان ده آهنگ برتر قرار داشتند.زمانی که "ستاره ی خوشبخت "به رده ی چهارم صعود می کرد  مدُنا شروع به کار بر روی اولین  نقش خیره کننده ای در فیلم "ناامید در جستجوی سوزان" ساخته ی Susan Seidelman کرد.دومین آلبوم او ساخته ی "Niles Rodgers" با نام "مانند یک  باکره" بود که در اواخر سال 1984 منتشر شد.نام آلبوم  در ماه دسامبر در صدر آهنگ ها قرار گرفت و برای شش هفته  این مکان را حفظ کرد.این شروع یک سال توفانی برای این خواننده بود.در سال 1985 مدُنا به یک  فرد مشهور در کل جهان مبدل  شد.پس ازاینکه  "دختر مادی"دو موفقیت در مارس بدست آورد اولین تور خود را با حمایت  "بیستی بوی ز" آغاز کرد."دیوانه برای من" دومین آهنگ موفق او در ماه مارس بود "ناامید در جست و جوی سوزان" در جولای پخش شد و رکورد دار در فروش بلیت شد.

او همچنین  بلافاصله شروع به فعالیت در "یک قربانی مسلم" که از قبل برنامه ریزی شده بود کرد."یک قربانی مسلم" یک درام عشقی با بودجه ی پایین بود که او در سال 1979 در آن بازی کرد. "یک قربانی مسلم "تنها راز مخفی خجالت آور او  نبود که در تابستان 1985 به درون روشنایی کشیده شده بود . دو مجله عکس هایی بدون لباس از او پخش کردند که در سال 1977 از او گرفته شده بود .با این حال از محبوبیت او به خاطر هزاران دختر نوجوان که به آنها پیرو مدُنا گفته می شود و او را پذیرفته بودند به هیچ وجه کاسته نشد.

او در اگوست با بازیگری به نام" Sean Penn" ازدواج کرد. ازدواجی بی ثبات که در سال1989به جدایی انجامید.

مدُنا در آغاز سال 1986 شروع به همکاری با "پاتریک لئونارد" کرد.لئونارد بسیاری از آهنگ های موفق سال 80 از جمله "زندگی برای گفتن" را که در ژوئن 1986برترین آهنگ ماه انتخاب شد را نوشت. از آلبوم های ضبط شده که بیش از دو آلبوم قبلی بلند پروازانه و کامل بود می توان از " True Blue " یاد کرد که در ماههای بعد منتشر شد. در آن هم  موفقیت های تبلیغاتی (در امریکا و انگلستان در رتبه ی نخست قرار داشت و به تنهایی در امریکا بیش از پنج میلیون نسخه به فروش رسید.) و هم تحسین های بیشتری از سوی منتقدین به چشم می آمد.

                           

"پدر موعظه نکن " چهارمین کار موفق او در امریکا بود. زمانی که کار او در موسیقی رو به پیشرفت بود در حرفه ی بازیگری نتایج وحشتناکی با فیلم " Shanghai Surprise" بدست آورد .با بازی مدُنا و"Sean Penn" کمدی تجدید نظر های هولناکی را از سوی مردم دریافت نمود که نمود آن به صورت پس دادن بلیت ها بود.در آغاز سال 1987 پنجمین کار فردی وی با نام "قلبت را بگشا" به بازار آمد.این اسم برگرفته از آهنگی در سومین فیلم او یعنی "آن دختر کیست" بود و  کاری موفق بود. هر چند که این فیلم به نوبه ی خود یک بمب فروش بلیت بود.

سال 1988سالی نسبتا ساکت برای مدُنا بود. او نیمی از سال را در فیلمی ساخته ی" David Mamet"بازی می کرد.ضمنا او ریمیکس آلبوم "تو می توانی برقصی" را منتشر کرد.

رجوع به برگه های طلاق که او در اغاز سال 1988 پر کرده است نشان دهنده ی آن است که  او از "Penn "در آغاز سال 1988جدا شد."مانند یک دعا " که در بهار 1989پخش شد زیباترین آلبوم او بود . آمیزشی از پاپ و راک و رقص. این البوم پیروزی دیگری مانند "خودت را ابراز کن" . "گرامی داشتن" و "Keep It Together" بود. در اوریل 1990 او تور بزرگ خود را آغاز کرد که تا پایان سال ادامه داشت."رسم" نخستین آهنگ ماه مه بود که پرده ی نمایش را برای  بازی او در فیلم "دیک تریسی" ساخته ی Warren Beatty آماده کرد.این موفق ترین فیلم وی از زمان "ناامید در جست و جوی سوزان "بود. مدُنا زیباترین البوم خود "The Immaculate Collection"را در پایان سال منتشر کرد.این مجموعه در برگیرنده ی دو آهنگ جدید و سینگل "عشقم را تصدیق کن" بود . دومین آهنگ جدید "نجاتم ده" به عنوان بالاترین شروع کار به وسیله ی یک هنرمند زن در تاریخ امریکا انتخاب شد . "راستی یا شهامت"مستندی از تور بلند پروازانه ی او بود که موج مثبتی داشت و در بهار 1991 فروش زیادی کرد.

مدُنا در تابستان 1992 با قطعه ی "اینجا قبلا زمین بازی من بود"از فیلم       "A League of Their Own" دوباره به صحنه بازگشت .فیلمی که مدُنا را در قسمتی کوتاه نشان می داد.

یک کتابچه کوچک گران قیمت که عکس های زیادی از خود او وچندین مدل و نیز افراد مشهور دیگری چون ایزابلا روسلینی ، بیگ ددی کان ، نائمی کمپبل و وانیلا ایس.این مجموعه با برخورد شدید مردم مواجه شد اما باز هم از فروش بیش از دو میلیون نسخه ای آلبوم همراه آن یعنی "نوشته های عاشقانه" جلوگیری نکرد. "قصه های زمان خواب "دو سال بعد روانه ی بازار شد و نسبت به "نوشته های عاشقانه" بسیار آرامتر بود .در ابتدا آنقدر عالی به نظر نمی رسید  و این باعث شد که برخی از منتقدین نام "سابق" را بر آن بگذارند.هر چند که آلبوم هنوز هم  بیشترین فروش را داشت. "تعظیم کن " آهنگی بود که مکان خود را برای هفت هفته ی متوالی در صدر حفظ کرد.همچنین "بی جرک" که در رده ی چهلم نیز قرار نگرفت.به دنبال ان "سرشت انسان" نیز به رده ی چهلم سقوط کرد.هرچند که "قصه های زمان خواب" هفتمین آلبوم او بود که به فروشی بیش از 300000نسخه دست یافت.

در آغاز سال 1995 او با صحبت راجع به نقشی در "Evita" که فیلمی از "Andrew Lloyd Webber" بود مشغول ساختن تصویری زیرکانه از خود شد.بازگشتن از آلبوم های "نوشته های عاشقانه" و "قصه های زمان خواب" او خود را یک تحصیل کرده ی باهوش و گران قیمت نشان داد و ترکیب "چیزی برای بیاد آوردن" حقیقتا در خور نقشه ی او بود که در پاییز 1995منتشر شد. آلبوم او دربرگیرنده ی قطعات رمانتیک بود تا شنوندگان بالغ را خرسند سازد. زمانی که فیلم تمام شد او اعلام کرد که باردار است و دختر او لوردس در اواخر  1996درست در زمان پخش "Evita" به دنیا امد. این فیلم اندیشه ی مثبت همگانی را به دنبال داشت و باعث شد تا او نامزد دریافت اسکار شود و در نتیجه  برنده ی (گلدن گلاب) به عنوان بهترین بازیگر زن شود اما نه نامزد جایزه ی اسکار . هرچند آهنگ "Evita" به همراه رقص "آرژانتین برایم گریه نکن" و "باید مرا دوست بداری " آهنگی موفق و زیبا بود .در سال 1997 او با ویلیام اربیت که یک تهیه کننده بود بر روی آلبوم دیگری شروع به کار کرد. "پرتو نور" کاملا تحت تاثیر الکترونیک و تکنو و موزیک رقص  قرار گرفته بود. او به خاطر به روز کردن رقص کلاسیک خود تجدید نظر فوق العاده ای را کسب کرد.در حدود یک ماه این آلبوم به بهترین آلبوم او از زمان "مانند یک دعا" تبدیل شد. پس از دو سال او با "موسیقی " بازگشت که او را دوباره با اوربیت پیوند داد.

در سال 2000 دومین فرزند او "روکو" (بچه ی فیلمسازی به نام " ریچی" ) به دنیا آمد. آن ها در پایان سال با هم ازدواج کردند. با وجود ریچی کارگردان و مدُنای بازیگر فیلم "ویران شده" در سال 2002 به بازار امد. این فیلم  به سرعت کاهش فروش بلیت داشت و یکی از کم ارزش ترین فیلم های سال بود. آلبوم سال 2003 او "زندگی امریکایی" کمی بهتر بود اما چندان موفق نبود. در همان سال او کتاب  موفق گلهای رز انگلستان را برای کودکان چاپ کرد.

"اعتراف در سالن رقص " را که در سال 2005 منتشر شد را می توان بازگشت او به موسیقی دانست. این آلبوم در صدر بیلبورد قرار داشت و به همراه توری جهانی در سال 2006 بود.یعنی همان سالی  که "می خواهم رازی را به شما بگویم" به بازار آمد !

      

 roozmusic.comبرگرفته از سایت

لطفا در نظر سنجی بالای صفحه سمت چپ هم شرکت کنید البته ببخشید جاش خیلی بده کسی نمیبینتش حتما درستش میکنم

زندگی نامه شکیرا

                 

پس از به شهرت رسیدن در سرتاسر امریکای لاتین  شکیرا که خود اهل کلمبیا بود  به بزرگترین خواننده زن پاپ از زمان "جنیفر لوپز" ( که  درهای  موفقیت در زبان انگلیسی را گشوده بود) ، تبدیل شد. او به خاطر داشتن سبک پرخاش جو و متاثر از راک برجسته و مشهور بود . شکیرا همیشه کنترلی باور نکردنی بر روی کارهای خود داشته است به خصوص به عنوان یک هنرمند زن. او تقریبا تمام کارهایش را خود یا با کمک دیگران می نویسد و در این جریان شهرت زیادی به عنوان یکی از بلند پروازترین  ترانه سرایان موسیقی لاتین بدست اورده است. زمانی که او اولین کار خود به زبان انگلیسی را در سال 2001 منتشر ساخت به سرعت به یکی از بهترین های پاپ تبدیل شد در حالی که  احساس عمیق و شاعرانه اش  و نیز از ویدئوهای گرم او كمك فراواني مي كند.

"شکیرا مباراک" ( نام کامل: شکیرا ایزابل مباراک ریپول ) در2 فوریه ی سال 1977 در کلمبیا در خانواده ای فقیر متولد شد. مادر او اهل کلمبیا و پدرش اهل لبنان بود بنابراین اودر کودکی هر دو نوع موسیقی را  از دو فرهنگ مختلف یاد گرفت. او همچنین بسیار به راک اند رول گوش می داد و گروه های Led Zeppelin و the Beatles و the Policeو the  Cure و Nirvana را گروه های  مورد علاقه ی خودمی داند. او در سن هشت سالگی اولین ترانه ی خود را نوشت. او در یازده سالگی شروع به یادگیری نواختن گیتار کرد در همین سن ماجرایی برای او پیش امد و آن اخراج از گروه همخوانان مدرسه بود.(به اين دليل كه او خيلي غليظ مي خواند و حقيقتا فراتر از يك گروه همخوانان معمولي!)

درسال 1990 و در سیزده سالگی شکیرا به امید تبدیل شدن به یک مدل به Bogotá رفت اما به جای آن قراردادی برای  ضبط موسیقی برای یک بخش سونی کلمبیا امضا کرد. اولین آلبوم او یعنی Magia شامل آهنگ هایی بود که او در طول پنج یا شش سال قبل نوشته بود  و در بر گیرنده ی اولین تلاش های او در این راه بود.هرچند که این آلبوم موفقیتی جهانی برای او در بر نداشت اما نام او را در کشورش بر سر زبانها انداخت.

                        

او به خاطر طبیعت پاپ گونه ی کار بعدی اش که در سال 1993 با نام Peligro (خطر) منتشر شد ناراضی بود ، شکیرا مسیرش را برای مدتی تغییر داد و در سال 1994 به عضویت کمپانی نمایش های تلوزیونی "El Oasis" درآمد.

زمانی که شکیرا در سال 1995به ضبط موسیقی بازگشت کنترل بیشتری بر روی موسیقی خود نشان داد و بیشتر بر روی راک اند رول کار کرد _به علاوه طنین عربی_در میان کار پاپ لاتین او به چشم می آمد. اولین نتایج این کار"Pies Descalzos"(پای برهنه) بود که در سال 1995 منتشر شد و در ابتدا به کندی به فروش می رسید .

 آلبوم کم کم شروع به دریافت  تقدیرهای متفاوت برای  Estoy Aqui که موفقیت بزرگی در سرتاسر  امریکای لاتین و نیز اسپانیا کسب کرده بود، کرد. پس از پیشرفت" Pies Descalzos" او به ساختن مشتقات آن ادامه داد یعنی: "Dónde Estás Corazón" و "Antología" و "Pienso en Ti" و "Un Poco de Amor" و "Se Quiere, Se Mata".البوم رتبه ی اول را در هشت کشور جهان کسب کرد و سرانجام در امریکا حدود 300000 نسخه به فروش رسید. شکیرا دو سال را به گردش و ترقی گذراند (او سرانجام در 1997 El Oasis را ترک کرد.).

شکیرا در جست و جوی موفقیت "امیلیو استفان" همسر گلوریا را که یک فرد موفق در موسیقی بود به عنوان مدیر و تهیه کننده ی کارهایش انتخاب کرد. حرکت او زمانی نتیجه داد که آلبوم بعدی  او در سال 1998با نام Dónde Están los Ladrones (دزد ها کجا هستند) موفقیتی بزرگ تری نسبت به قبلی کسب کرد.مسئله ی دیگر این بود که حدود 11هفته رتبه ی اول بیلبورد البوم های لاتین را داشت و دو رتبه ی اول در امریکا(در جدول لاتین) با Ciega, Sordomuda و "Tu". هر چند که تراک اصلی البوم "Ojos Así" اشاره ای واضح به موسیقی عربی بود که او از پدرش آن را به ارث برده بود.

                             

"Dónde Están los Ladrones" هنوز تاثیر گذارترین معرف شخصیت با اراده اوست. تجزیه و تحلیل شخصیت او ،او را در میان طرفداران زن او به چهره ای محبوب تر تبدیل می کند. زمانی که گلوریا استفان پیشنهاد داد تا "Ojos Así"را به انگلیسی ترجمه کند ، شکیرا تصمیم گرفت تا برای  داشتن  کنترل کامل بر روی کارهایش زبان انگلیسی را به خوبی یاد بگیرد تا بتواند خودش آنها را بنویسد. در این زمان او صحنه را برای اجرایی در " MTV Unplugged" که اولین کانال به زبان اسپانیایی بود اماده کرد. " MTV Unplugged" به عنوان یک البوم درسال 2000 منتشر شد و برای دو هفته در صدر جدول لاتین قرار داشت و این سومین آلبوم او بود که به فروشی بیش از 300000 هزار کپی دست یافت و همچنین برنده ی جایزه ی Grammy به عنوان بهترین آلبوم پاپ گردید. در افتتاحیه ی مراسم انتخاب بهترین های موسیقی Grammy سال 2000 او به عنوان بهترین خواننده ی زن پاپ به خاطر : ("Ojos Así") و بهترين خواننده زن راك به خاطر : ("Octavo Dia") انتخاب شد. شکیرا موهای بلند قهوه ای اش را، بلوند رنگ می کرد،عاشق Antonio de la Rua (پسر رییس جمهور سابق آرژانتین ) بود .

او پس از مدتی بر روی اولین آلبوم خود به زبان انگلیسی  با نام "Laundry Service "شروع به کار کرد."هرگاه ،هرزمان" آلبوم بعدی او بود که دراواخر سال 2001 منتشر شد و او را در زبان انگلیسی نیز به یک ستاره تبدیل کرد."Laundry Service"در جدول پاپ امریکا در جای سوم و "هر گاه ،هرزمان"نیز در بین ده آهنگ برتر قرار داشت.آلبوم بعدی او  در بین ده آلبوم برتر و در مکان نهم قرار داشت.کمتر از یک سال پس از انتشار ان "Laundry Service "سه برابر 300000 نسخه به فروش رسیده بود.بازبینیها  از "Laundry Service " آن را به بخش های تاثیرگذارترانه های شکیرا به زبان انگلیسی تقسیم کرد اما تقریبا تمام آن ها مطابق تصورات ذهنی او بودند.

تور مسافرتي گسترده برای ساپورت "Laundry Service  "وقفه ای طولانی برای خواننده ایجاد کرد بنا بر این  مجموعه ی ریمیکس Laundry Service: Washed and Dried و آلبوم  (Live & Off the Record) (كه در واقع ضبط شده ي اجراي زنده بود)  او به جای آلبومی جدید منتشر شد.شکیرا به زودی شروع به نوشتن  آلبوم بعدی خود کرد و خیلی زود 60 آهنگ آماده کرده بود که بعضی به زبان انگلیسی و بعضی به زبان اسپانیایی بودند. بیست آهنگ برای دو آلبوم مختلف انتخاب شدند.هر دو این آلبوم ها در سال 2005منتشر شدند و هر دو جز ده کار برتر بودند. آلبوم"فیجکشن اورال" که به زبان اسپانیایی بود در ماه ژوئن در جایگاه چهارم و آلبوم "اورال فیکسیشن" که در ماه نوامبر منتشر شد در جایگاه پنجم قرار داشت. زمانی که فروش "اورال فیکسیشن" در سال 2006 رو به رکود گذاشت اهنگ "Hip Don't Lie" که اخیرا ضبط شده بود در بیلبورد آهنگ های برتر ژوئن قرار گرفت و یکی از موفقیت های بزرگ شکیرا را برای او به ارمغان اورد.

برگرفته از سایت http://roozmusic.com

زندگی نامه البرت انیشتین

مقدمه

اين سخن بسيار گفته شده است كه براي پي بردن به ساختمان پر كاهي با عمق و دقت، بايد جهان را به درستي شناخت؛ امّا آن كس كه بتواند با چنين عمق و دقتي به ساختمان پر كاهي پي برد، در هيچ يك از امور جهان نكته تاريكي نخواهد يافت.من شرح حال انیشتن  براي آن كساني كه مي خواهند چيزي از جهان پر تناقض قرن بيستم درك كنند  بيان مي کنم و اينك شرح حال زندگي او از كودكي تا پايان عمر: آلبرت انيشتين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد. امّا شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است. زيرا يك سال بعد از تولّد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديدند.

                      

پدر آلبرت، هرمان انيشتين كارخانه كوچكي براي توليد محصولات الكترو شيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره برداري مي كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كاملي نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسي ها مخالفت داشت امّا امپراطوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدر اعظم آن «بيسمارك» و ژنرال «مولتكه» و امپراطور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي داشت. مادر انيشتين كه قبل از ازدواج پائولين كوخ نام داشت، بيش از پدر زندگي را جدي مي گرفت و زني بود اهل هنر و صاحب احساساتي كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار، موسيقي بود.

 

آلبرت كوچولو به هيچ وجه كودك اعجوبه اي نبود و حتّي مدّت زيادي طول كشيد تا سخن گفتن آموخت به طوري كه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غير عادي باشد؛ امّا بالاخره شروع به حرف زدن كرد؛ ولي غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را كه مابين كودكان انجام مي گرفت و موجب سرگرمي كودك و محبّت في ما بين مي شود را دوست نداشت.

 

آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم كاتوليك تحصيل كرد و از آن لذّت فراوان برد و حتّي در مواردي از دروس كه به شرعيات و قوانين مذهبي كاتوليك بستگي داشت چنان قوي شد كه مي توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهاي معلّم جواب دهند، او به آنها كمك مي كرد.

 

انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدايي را ترك كرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه «لوئيت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطايي مي شدند راه و رسم تنبيه ايشان آن بود كه مي بايست بعد از اتمام درس، تحت نظر يكي از معلّمان، در كلاس توقيف شوند و با در نظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز كلاسهاي درس، اين اضافه ماندن شكنجه اي واقعي محسوب مي شد.

 

 

ذوق هنري

ذوق هنري انيشتين چنان بود كه وقتي پنج ساله بود، روزي  پدرش قطب نمايي جيبي را به وي نشان داد  خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در كوك تأثير عميقي گذاشت. با وجود آنكه هيچ عامل مرئي در حركت عقربه تأثيري نداشت، كودك چنين نتيجه گرفت: در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند.

 

وقتي كه انيشتين پانزده ساله بود، حادثه اي اتفاق افتاد كه جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت: هرمان پدر او در كار تجارت خويش با مشكلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند كه كارخانه خود را در مونيخ بفروشند و جاي ديگري را براي كسب و كار خود ترتيب دهند. از آن جا كه وي خوش بين و علاقمند به كسب لذّتها بود، تصميم گرفت كه به كشوري مهاجرت كند كه زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب كرد و در شهر ميلان مؤسسه مشابهي را ايجاد كرد. هنگامي كه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعيت كشور آلمان را ترك گويد. آقاي هرمان به وي تذكر داد كه اين كار زشت و نابهنجار است.

                               

 

دوران دانشجويي

در اين دوران، مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مركزي به استثناي آلمان، مدرسه دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت كرد ولي به خاطر اينكه در علوم طبيعي اطلاّعات وسيعي نداشت در امتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست كرد كه ديپلم متوسطه اي را كه براي ورود به دارالفنون لازم است در يك مدرسه سوئيسي به دست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك «آرائو» كه با روش جديدي اداره مي شد معرفي كرد. بعد از يك سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را به دست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اين كه درسهاي فيزيك دارالفنون آميخته با هيچ گونه عمق فكري نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريك كرد كه كتب جستجو كنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان كلاسيك فيزيك نظري از قبيل: بولترمان، ماكسول و هوتز را با حرص عجيبي مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين كتابها مي گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه اي آشنا شد كه چگونه بنيان رياضي مستحكمي ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصيلات خود را پايان داد و با مسأله مهم داشتن شغل مواجه شد. از آنجا كه نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پولي تكنيك به دست آورد، تنها يک راه باقي ماند و آن اين بود كه چنين شغل و مقامي را در مدرسه متوسطه اي جستجو كند.   

 

اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بيست و يك سال داشت و تبعيت سوئيس را به دست آورده بود. او در اين هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از كار خود راضي و حتّي خوشبخت بود كه مي تواند به پرورش جوانان بپردازد امّا به زودي متوجّه شد كه معلمّان ديگر نيكي را که او مي كارد ضايع و فاسد مي كنند و اين شغل را ترك كرد. بعد از اين دوران تاريك، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر «برن» انتقال يافت. كمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگردي قديم خود در مدرسه پولي تكنيك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مي نمود وظيفه وي آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور  مي آوردند مورد آزمايش  اوّليه قرار مي داد. شايد تمرين در همين كار موجب شده بود كه وي با قدرت خارق العاده و بي مانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درك و استخراج كند. چون انيشتين به خصوص به قوانين كلي فيزيك علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود كه با كمك محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج كند.

 

در اواخر سال 1910 كرسي فيزيك نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشكده به وسيله امپراتور اتريش انجام مي گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا مي گذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب، قبل از همه، بر عهده فيزيكداني به نام «آنتون لامپا» بود و او براي انتخاب استاد، دو نفر را مدّ نظر داشت كه يكي از آنها «كوستاويائومان» و ديگري «انيشتين» بود. «يائومان» آن را نپذيرفت و پس از كش و قوسهاي فراوان انيشتين، اين مقام را پذيرفت. او صاحب دو ويژگي بود كه موجب گرديد وي استاد زبردستي گردد. اوّلين آنها اين بود كه علاقه فراواني داشت تا براي عدّه بيشتري از همنوعان خود و به خصوص كساني كه در حول و حوش او مي زيسته اند مفيد باشد. ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود كه انيشتين را وا مي داشت كه نه فقط افكار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد بلكه روش تنظيم آنها به نحوي باشد كه چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسي نيز لذّت مي برند.

هدف انيشتين اين بود كه فضاي مطلق را از فيزيك بر اندازد. تئوري نسبي سال 1905 كه در آن انيشتين فقط به حركت مستقيم خط متشابه پرداخته بود موجب شد که انيشتين با كمك از «اصل تعادل» پديده هاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني كند كه قابل مشاهده بوده اند و مي توانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد كرد.

 

                                 

عزيمت از پراگ

در مدّتي كه انيشتين در پراگ تدريس مي كرد، نه فقط نظريه جديد خود را بنا نهاد بلكه با شدّت بيشتري نظريه خود را درباره كوآنتوم نو، كه در شهر برن شروع كرده بود، توسعه داد. با همه اين تفاصيل، انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع داد كه در خاتمه دوره تابستاني سال 1912 خدمت اين دانشگاه را ترك خواهد كرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب  سر و صداي بسيار در اين شهر شد. در سر مقاله بزرگترين روزنامه آلماني شهر پراگ نوشته شد: « نبوغ و شهرت فوق العاده انيشيتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد.»

 انيشتين عازم شهر زوريج گرديد و در پايان سال 1912 با سمت استادي مدرسه پوليتكنيك زوريج مشغول به كار ش.د شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود كه بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان، علاقه داشتند كه وي به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط باشدد. سالها بود كه مقامات رسمي آلمان كوشش مي كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سياسي و اقتصادي باشد، بلكه در عين حال كانون فعاليت هنري و علمي نيز محسوب گردد. به همين جهت از انيشتين دعوت به عمل آوردند. مدّت كمي بعد از ورود انيشتين به برلن، انيشتين از همسر خويش هيلوا كه از جنبه هاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد گذراند. هنگامي كه به عضويت آكادمي پادشاهي انتخاب شد، سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند بيش از حد جوان مي نمود. در عين حال همه، انيشتين را در وهله اوّل مردي مؤدب و دوست داشتني مي دانستند.

 

فعاليت اصلي انيشتين در برلن اين بود كه با همكاران خويش و يا دانشجويان رشته فيزيك درباره كارهاي علمي، مصاحبه و مذاكره كند و آنها را در تهيه برنامه جستجوي علمي راهنمايي كند. هنوز يك سال از اقامت انيشتين در برلن نگذشته بود كه در ماه اوت 1914 جنگ جهاني شروع شد. در مدّت جنگ جهاني اوّل، روزنامه هاي برلن همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان مي نوشتند. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه خويش الزا آشنايي پيدا كرد. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اين حال انيشتين با او ازدواج كرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي كه در نتيجه آن بر دنياي علم سايه افکند، مانع از آن نشد كه انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه و تكميل نظريه ثقل خويش نپردازد. وي با پيمودن راه تفكري كه در پراگ و زوريخ پيش گرفته بود توانست در سال 1916 نظريه اي براي ثقل بپردازد و جاذبه عمومي بنا نهد كه مستقل از نظريه هاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت كامل بود.

 

اهميت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجه دانشمنداني واقع گرديد كه داراي قدرت خلاق علمي بودند. تأييد تجربي نظريه انيشتين توجه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود. از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود كه فقط مورد توجه دانشمندان باشد و بس. به زودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالك، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام به دست آورد.

 

                             

مسافرتهاي انيشتين

تبليغات مخالف و حملاتي كه عليه انيشتين مي شد موجب گرديد كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعي توجه عموم مردم به سوي تئوريهاي او جلب شود. مفاهيمي كه براي توده هاي مردم هيچ گونه اهميتي نداشته است و عامه ايشان تقريباً چيزي از آن درك نمي كردند، موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين در اين زمان، سفرهاي خود را آغاز كرد. ابتدا به هلند، بعد به كشورهاي چك و اسلواكي، اسپانيا، فرانسه، روسيه، اتريش، انگليس، آمريكا و بسياري كشورهاي ديگر. اما نكته قابل توجّه اين است كه وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورك وارد شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند كه به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يكي از دانشمندان رخ نداده بود.

انيشتين به آسيا و به كشورهاي چين، ژاپن و فلسطين سفر كرده است و اين خاتمه سفرهاي او بود. در سال 1924 بعد از مسافرتهاي متعدد به اكناف جهان، بار ديگر در برلن مستقر گرديد. حملات، همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را به عنوان بيان افكار قوم يهود و به سوي فاشيسم مي دانستند. به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريكا مي رود. بعد از چندي همسرش الزا در سال 1936 از دنيا مي رود و خواهر انيشتين كه در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش مي آيد. در همين دوران انيشتين تابيعت كشور آمريكا را مي پذيرد. انيشتين در سال 1945 طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترك كرد؛ ولي اين تغيير سمت رسمي، تغييري در روش زندگي و كار او به وجود نياورد وي كماكان در پنيستون به سر مي برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.

 

 

آخرين سالهاي زندگي انيشتين

اين دوران تجسّس در نيمه انزواي شهر پرنيستون به تدريج با اضطراب و اغتشاش آميخته مي شد. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود؛ ليكن اين دوره ده ساله درست مصادف با هنگامي بود كه عهد بمب اتمي شروع مي گرديد و بشريت تمرين و آموزش خويش را در اين زمينه آغاز مي كرد. بنابراين مسأله واقعي كه براي او مطرح شد موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود. با وجود اينكه منظور ما در اين جا دادن چشم اندازي مختصر از روابط انيشتين با حوادث بزرگ سياسي آخرين سالهاي زندگي او مي باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسي ياد نكنيم همين چشم انداز هم ناقص خواهد بود. يكي از آنها نامه مشهوري است كه وي مي بايست براي همكاري، خود را در شوروي بفرشد و دوم شرح وقايعي است كه در اوضاع و احوال فيزيكدانان  آمريكايي، خاصه دانشمندان اتمي، در داخل مملكت خودشان تغيير بسيار ايجاد كرد.

                                  

اكنون مي توانيم به صورت شايسته تري همه آنچه را كه گهگاه موجب تيره شدن پايان زندگي وي مي شد، مشاهده كنيم و سر انجام روز هجدهم آوريل 1955 بزرگترين دانشمند و متفكر قرن بيستم، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان، مردي كه احتمالاً همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنيستون واقع در ممالك متحده آمريكاي شمالي از زندگي و تفكر و مبارزه دست كشيد و از دار دنيا رفت.

 

 

در پايان به اظهار نظرهاي برخي از مشاهير درباره انيشتين بعد از وفات وي مي پردازيم:

"پيشرفتي كه انيشتين نصيب معرفت ما درباره طبيعت كرد از قدرت مهم جهان امروزي خارج است. فقط نسلهاي آينده خواهند توانست مفهوم واقعي آن را درك كند." «دكتر هارولددوز، رئيس دانشگاه پرنيستون در آمريكا»

"وي دانشمند بزرگ اين عصر و به واقع يكي از جويندگان عدالت و راستي بود كه هرگز با ناراستي و ظلم مصالحه نكرد."  «جواهر لعل نهرو، نخست وزير هند»

"انيشتين مُرد اما علمش نمرد. او تنها تفكر و دانش خويش را براي ما باقي گذارد تا راه گشاي بسياري از مسائل ما باشد."

زندگی نامه استاد شجریان

                         

محمد رضا شجريان در اول مهر ماه ۱۳۱۹ هجری خورشيدی برابر با ۱۹۴۱ميلادی در شهر مقدس مشهددر خاندانی که(هنر از هر دو سو موروثی بود که از طرف پدر و جد پدری که صوتی دلنشين داشتند و از طرف خاندان مادری نيز هم به موسيقی و هم به خوشنويسی) پا به عرصه زندگانی نهاد در رابطه با خاندان بزرگ شجريان بايد عرض کنيم که اين خاندان از شهر طبس بر خاسته اند و جد بزرگوار ايشان به دلايل نامعلومی به مشهد مهاجرت می کند .وی دارای سه فرزند پسر بوده که يکی از اين سه تن مرحوم حاج علی اکبر بود که پدر بزرگ استاد می باشند و دارای دو پسر به نامهای علی و مهدی(حاج آقا مهدی پدر بزرگوار استاد می باشند)و دو دختر به نام سلطنت خانم و زهرا سلطان. همانطوری که خود استاد می فرمايند مرحوم پدربزرگ ايشان دارای املاک و ثروت زيادی بوده که از جمله چهارده هزار هکتار زمين کشاورزی و ملک قاسم آباد که بسيار آباد و بزرگ بوده(در بخش غربی شهر مشهد)ولی به دلايلی (که در اين مقوله جای بحث آن نيست)از اين همه ثروت مادی چيزی عايد
محمد رضا نشد ولی ثروت بزرگتری که استاد از جد بزرگوارشان به ارث بردند همان صدای زيبا و ملکوتی می باشد که بسيار بالاتر وجاودان تر از هر ثروتی می باشد. استاد در اوايل کودکی (در سنين پنج- شش سالگی)شروع به خواندن ترانه های کودکانه کرد. وی در سال ۱۳۲۶ به مدرسه پانزده بهمن مشهد وارد شد. وی در همان زمان نيز شروع کرد به آموختن تلاوت قرآن نزد پدر و در سن ده سالگی شروع به تلاوت قران در مراسمات و اجتماعات سياسی آن زمان کرد و همان طور که خود استاد می گويددر سن دوازده سالگی تمام مشهد او را می شناختند. استاد از کلاس چهارم به بعد را در دبستان فرخی گذراند که تا کلاس ششم از بهترين شاگردان آن مدرسه بود.
در سال ۱۳۳۲ تحصيل در دبيرستان شاه رضا در رشته طبيعی را آغاز کرد. استاد علاقه زيادی به ورزش خصوصا فوتبال داشتند و در سال ۱۳۳۴ با تيم دبيرستان شاه رضا در مسابقات فوتبال دبيرستانهای مشهد شرکت کردند. علارغم علاقه زياد استادبه رشته طبيعی در سال ۱۳۳۶ به اصرار پدر وارد دانشسرای مقدماتی مشهد شد و در آنجا بود که با آقای جوان اولين معلم موسيقی خود آشنا شد و گاهی اوقات در دانشسرا برای دوستان خود آواز می خواند. وی در سال ۱۳۳۹ از دانشسرای مقدماتی فارغ التحصيل شد و به استخدام آموزش و پرورش مشهد در آمد و جهت تدريس به مدرسه خواجه نظام الملک واقع در بخش رادکان منتقل شد.

                                             

 شايد به جرات بتوان گفت که علاقه و آشنايی استاد با آواز دستگاه موسيقی و آلات موسيقی از همين دبستان و در رادکان پی ريزی شد به طوری که خود استاد می گويد ((اغلب اوقات به کوه می زدم و تکنيک و متد را با سليقه خودم تجربه و تمرين می کردم و صداهای گوناگون و تحريرها و چهچه ها را در دستور کار خود قرار می دادم)) آری در اين سال بود که استاد توسط دوستی به نام ابولحسن کريمی که او نيز به عنوان معلم به رادکان آمده بود با سنتور آشنا شد و شروع به تمرين نواختن سنتور کرد به قول خود استاد((آن چنان شدم که از آن به بعد سنتور يار غار من شد)) پس از چندی استاد با آقای جلال اخباری که نوازنده سنتور بود آشنا شد و با هم شروع به همکاری کردند يعنی آقای اخباری ساز می زد و استاد می خواندند . در حقيقت تمرينات آواز با ساز و فراگيری نت و نواختن درست سنتور را با ايشان شروع کرد. در آن سال يعنی سال ۱۳۴۰ بود که استاد با خانم فرخنده گل افشان که ايشان نيز معلم دبستان بودند آشنا شدند و در شهر قوچان پای سفره عقد نشستند. يک سال بعد يعنی در بيستم مرداد ۱۳۴۱ در مشهد جشن عروسی برپا شد و استاد زندگی مشترک خود را با خانم فرخنده گل افشان آغاز کردند. در سال ۱۳۴۲ استاد از بخش رادکان به روستای شاه آباد مشهد منتقل شدند و در آنجا به عنوان مدير دبستان شاه آباد مشغول شدند و دز تاريخ ۲ مهر ماه اولين فرزند استاد متولدشد که گرمی بخش زندگی استاد شد و استاد نام فرزانه(من بودما نه امضا نمیدم!) را برای او انتخاب کرد. اکثر مردم ايران استاد شجريان را استاد آواز ميدانند ولی غافلند که اين استاد هنرمند از هر انگشتش يک هنر می بارد که از جمله خطاطی و نقاشی و پرورش گل می باشد و دستی هم در کار نجاری دارند به طوری که از اين هنر برای ساخت سنتور استفاده کرد و اولين سنتور خود را با يک چوب توت خشک قديی ساخت و از آن زمان شروع کرد به تحقيق بر روی پل گزاری بر روی سنتور برای ايجاد صدای خوش تر و موزون تر که هنوز هم ادامه دارد. در سال ۱۳۴۴ از روستای شاه آباد به مشهدمنتقل شد و در کلاس ششم دبستان پهلوی شروع به تدريس خط و نقاشی کرد و خانم ايشان نيز تدريس ميکردند که پس از چندی به مديريت يک دبستان منسوب شد و در همان سالدز مشهد دختردوم استاد افسانه به دنيا آمد . در سال ۱۳۴۵ استاد از دبستان پهلوی به دبستان عبدللهيان منتقل شد و در آن دبستان به سمت معاونت منسوب می شوند . و اما در سال ۱۳۴۶ مهاجرت سرنوشت ساز استاد به تهران صورت گرفت که در اين سفر همسر و دو دخترش همراه او بودند البته قبل از آن استاد يک بار در سال ۴۵ هم به تهران آمده بود و در امتحان شورای موسيقی راديو تهران شرکت کرده بود ولی به بهانه اينکه راديو بودجه ای برای استخدام خواننده ندارند از استخدام استاد خودداری کردند تاسال بعدکه استادبوسيله معاون راديو خراسان معرفی شدندوجهت همکاری با راديو راهی تهران شد پس از ورود به تهران استاد بر اساس دعوت قبلی زنده ياد داوود پيرنيا مدير برنامه گلها به اداره راديو مراجعه کرد. مرحوم پيرنيا پس از اينکه از استاد تست می گيرد شيفته صدای استاد می شود. چون شغل اصلی استاد در آن زمان تدريس بود بنابر اين پس از ورود به تهران در دبيرستان صفوی مشغول به تدريس می شوند و همانطور که گفتيم استاد از خوشنويسان معروف خراسان بود که در تهران نيزبرای ادامه کار و پيشرفت در خوشنويسی وارد انجمن خوشنويسان می شود و زير نظر استاد بوذری مشغول به تمرين خوشنويسی می شود. و در آن سال بود که با استاد احمد عبادی و استاد رضا ورزنده (استاد سنتور) آشنا شده و به کلاس آواز استاد اسماعيل مهرتاش وارد شدند. همانطور که گفتيم استاد پس از ورود به راديو و تأييد صدايشان از طرف مرحوم پيرنيا . اولين برنامه شان را با عنوان برگ سبز شماره ۲۱۶ اجراء و ضبط کردند که در شب جمعه ۱۵ آذر ماه از راديو پخش شد. استاد کار در راديو را با نام مستعار سياوش بيدکانی آغاز کرد که تا سال ۱۳۵۰ با همين نام بود و پس از آن در راديو و تلوزيون با نام خودش کار می کرد. استاد در سال ۱۳۴۷ از آموزش و پرورش به وزارت منابع طبيعی منتقل شد. در ضمن از کلاسهای خطاطی نيز غافل نبود و به کلاس خط استاد بزرگ حسن ميرخانی وارد شد آنطور که خود می گويد ((در اوايل که به تهران آمديم سه روز در هفته برای ادامه هنر خطاطی به انجمن خوشنويسان می رفتم و شبها تا ساعت سه -چهار صبح تمرين می کردم.)) در سال ۱۳۴۸ سومين فرزند استاد به دنيا آمد که فکر می کنم تمام دوستداران استاد نام مژگان شجريان را روی نوارهای استاد ديده اند که به عنوان طراح روی جلد همکاری می کند. از ديگر اتفاقات سال ۱۳۴۸ شرکت در جشن هنر شيراز بود که فکر می کنم دومين يا سومين دوره اين جشنها بود.

                          

 در سال ۱۳۴۹ استاد همکاری خود را با تلويزيون ملی ايران (در برنامه هفت شهر عشق) شروع کرد که اين همکاری تا سال ۱۳۵۵ که استاد از راديو و تلويزيون استعفا داد ادامه داشت .يکی از حوادث ديگری که برای استاد پيش آمد آشنايی با فرامرز پايور استاد سنتور ايران در سال ۱۳۵۱ بود که استادبه طور کامل سنتور را نزد ايشان فرا گرفت .همچونين رديفهای آوازی صبا را نيز نزد اين استاد بزرگ فرا گرفت.يکی از مسائل جالبی که در زندگی و آثار استاد شجريان وجود دارد کار کردن ايشان با اساتيدی چون لطفی و پايور است ،حتمآ همه سروران اطلاع دارند که اين دو استاد بزرگ موسيقی ايرانی تقريبآ دو سبک کاملآ متفاوت از هم دارند (يعنی يکی طرفدار شيوه کاملآ سنتی و ديگری طرفدار تغيير و تحول و ابداع شيوه های جديد در موسيقی سنتی که فکر می کنم پايه گذار اين مکتب در ايران استاد کلنل علی نقی وزيری می باشد)البته بحث در اينگونه موارد را می گذاريم بعد از پايان نوشتن زندگی نامه استاد و آنگاه مفصلآ در اين مورد سخن خواهيم گفت.حتمآ سروران گرامی نام شاعر و غزلسرای بزرگ معاصر جناب آقای امير هوشنگ ابتهاج را شنيده اند و يا سروده هايش را در آثار استاد شنيده اند (کوچه سار شب ،بياد عارف و ....)ايشان پس از کناره گيری و فوت مرحوم داود پيرنيا برنامه گلهای تازه را راه اندازی کرد که کار موسيقی ايرانی در راديو انجام می داد و تقريبآ تمام اساتيد موسيقی ايران در آن شرکت داشتند و استاد شجريان نيز در اين برنامه شروع به کار کرد

 

از زبان خود استاد

تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزارو سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است، در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می خوانده است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته ، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است.
                                                                                      
تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت . در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم. یک سال بعد ازدواج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود. همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم.
از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم و از هر کسی که شمه ای اطلاع داشت سئوال می کردم. به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلی نداشت ، تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد "برنامه گلها" و برنامه "ساز تنها" را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم . کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می دم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسیم (ابولحسن کریمی) از ابتدای کار معلمی سنتوری با خود آورده بود که بنوازد ، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد ، بعد دیدم عجب کار مشکلی است تا دمدمه های صبح نشستم و ان قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یار غار من.
چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم امد ، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم . سازی می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.
همان ابتدای کار هم صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم با زیر رو رو کردن تمامی کاروانسراها و چوب فروشی ها و با دادن یک انعام 5 توانی الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردمآن را مطابق اندازه ها بریدم . در ان زمان کسی در مشهد گوشی سنتور نمی فروخت ، مجبور شدم صد عدد میخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستی کوچک کنم. این سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با یک دلبستگی عجیب به این ساز ، تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام . در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم
                    
در سالهای بعد از چهل با هنرمندان رادیو خراسان آشنا شده بودم ولی حاضر به ضبط برنامه موسیقی نبودم . در رادیو خراسان گاه اشعار عرفانی و مذهبی و گاهی تلاوت قرآن داشتم.
سال 1345 خورشیدی به اصرار دوستم ابوالحسن کریمی برای شرکت در امتحان شورای موسیقی به اتفاق او به تهران رفتم. راهی برای نام نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم. در اتاق شورا میز کنفرانس بزرگی بود و حدود 12 تا 13 نفر اعضا شورا نشسته بود ، آقای مشیر همایون شهردار رییس شورا و آقایان حسنعلی ملاح ، علی تجویدی و مختاری و دیگران بودند. گفتند بیات ترک بخوان ! من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و در مایه ی بم فرود امدم . ضربی با یک شعر هم به درخواست آقای ملاح خواندم.بعد اقای تجویدی پرسیدند تصنیف هم می خوانی ؟ چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دون شان آواز خوان می دانستم ، بسیار جدی گفتم ابدا.
جوابی که بعد از یکماه از نتیجه امتحان به ما دادند این بود که فعلا رادیو بودجه ندارد که خواننده استخدام کند و فعلا رادیو نیاز به خواننده ندارد.
سال بعد به وسیله آقای دکتر شریف نژاد (که معاون رادیو خراسان بود و بسیار به من لطف داشت) قرار گذاشتیم در تابستان که ایشان در تهران هستند من هم به تهران بروم . باایشان شبی به منزل آقای حسین محبی (که اپراتور با سابقه رادیو و برنامه ی گل ها بود) رفتیم و او که دوستی نزدیکی با دکتر داشت فردای آنروز مرا همراه با یک نوار که در " سه گاه " خوانده بودم به اقای داود پیرنیا (مسئول و تهیه کننده ان زمان برنامه گلها ) معرفی کرد که همان معرفی راهگشای من به رادیو ایران و و برنامه ی گلها که منظور اصلی ام بود گردید.

 

1319- تولد اول مهر ماه در مشهد

1324- اغاز خوانندگی های کودکانه در خلوت

1326- ورود به سال اول پانزدهم بهمن در مشهد

1327- اموختن تلاوت قران در نزد پدر

1328- شرکت در مجمع تلاوت قران در نه سالگی.

1329- اغاز تلاوتهای قران در میتینگها و اجتماعات سیاسی ان سالها . گذراندن سال چهارم مدرسه در دبستان فرخی.

1331- تلاوت قران برای اولین بار در رادیو خراسان به دعوت رییس رادیو.

1332- قبولی در امتحانات شم ابتدایی با عنوان شاگرد ممتاز در بین دانش اموزان مشهد.اغاز تحصیل در دبیرستان شاه رضا.

1334- شرکت در مسابقات فوتبال دبیرستانهای مشهد.

1336- ورود به دانشسرای مقدماتی در مشهد.اشنایی با اقای جوان اولین معلم موسیقی شجریان ( معلم سرود و موسیقی دردوران تحصیل در دانشسرای مقدماتی در مشهد).

1338- اغاز همکاری با رادیو خراسان و اجرای اوازهای بدون ساز و قراعت قران برای رادیو به طور افتخاری.

1339- دریافت دیپلم دانشسرای مقدماتی و استخدامدر اموزش و پرورش و انتقال به بخش رادکان و تدریس در دبستان خواجه نظام الملک و اشنایی با سنتور.

1340-اشنایی با نت و فراگیری سنتور نزد اقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور . جشن عقد کنان در 21 مهر ماه با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان.

 1341- جشن عروسی در مشهد (در 20 مرداد ماه) و اغاز یک زندگی خانوادگی سی ساله با ایشان که حاصل ان سه دختر و یک پسر است.

1342- انتقال از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان شاه اباد. تولد راحله فرزند اول در 2 مهر ماه در مشهد. ساختن اولین سنتور خود با چوب توت.

1344-تولد دختر دوم افسانه در 28 اردیبهشت ماه در مشهد.(افسانه بعدها با پرویز مشکاتیان ازدواج میکند).انتقال از شاه اباد به شهر مشهد و تدریس در کلاس ششم دبستان پهلوی از مهر ماه.شرکت در مسابقات والیبال معلما مشهد.

1345- انتقال از دبستان پهلوی به دبستان عبداللهیان مشهد و نظامت و معاونت دبتان مذکور.

1346- تدریس در دبستان های مشهد و انتقال در 25 اذر از مشهد به تهران.تدریس در دبیرستان صفوی . اغاز فعالیت با برنامه های رادیو ایران. اشنایی با استاد احمد عبادی. راه یابی به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری.اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه ی در رادیو ایران که با عنوان ((برگ سبز شماره ی 216 )) در شب جمعه 15 اذر ماه پخش شد.کار در رادیو با نام مستعار ((سیاوش بیدکانی)) تا سال 1350 خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش. اشنایی با اسماعیل مهرتاش در کلاس اواز ایشان.

1347- انتقال از اموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی . راه یابی به کلاس خط استاد حسن میرخانی.

1348- تولد دختر سوم مژگان در 27 هردیبهشت ماه در تهران. تاسیس و شروع رادیو اف-ام به طریقه ی استریو فونیک و اجرای برنامه ی ((سه گاه)) به همراهی سه تار عبادی و تار مجد برای اولین بار به طریقه ی استریو . شرکت در جشن هنر شیرازبرای اولین بار. قبولی در امتحان خط (مرحله ی عالی) . راه یابی به کلاس خط استاد حسین میرخانی.

1349- اغاز همکاری با برنامه های تلویزیون ملی ایران در برنامه ی ((هفت شهر عشق)) غیره. قبولی در امتحان خط (مرحله ی ممتازی) انجمن خوشنویسان وزارت فرهنگ و هر . سفر به برغان با استاد حسین میر خانی (خطاط) ابراهیم بوذری (استاد خط شجریان) خسرو زعیمی ( مدیر عامل انجمن خوشنویسان)فرامرز پیل ارام(نقاش و استاد نقاشیخط شجریان).

1350- اشنای با استاد فرامرز پایور و مشق سنتور نزد ایشان و اموزش ردیف اوازی صبا نزد فرامرز پایور . اشنایی ئ همکاری با هوشنگ ابتهاج((ه . الف . سایه)در برنامه های (گل های تازه))رادیو.

1351- شروع تهیه ی برنامه های گلهای تازه توسط هوشنگ ابتهاج در رادیو و همکاری با او. اغاز فراگیری ردیف های اوازی و تصانیف قدیمی نزد استاد عبدالله دوامی.برگذاری کنسرتی در شمال ایران با منصور صهرمی و هنرمندان دیگر.دیدار و اشنایی با اقای دوامی به وسیله ی فرامرز پایور.

1352-اشنایی با استاد نور علی برومند و فراگیری شیوه ی اوازی سید حسن طاهر زاده نزد ایشان در مرکز خط ئ اشاعه ی موسیقی و اشنایی با هنر جویان مرکز: محمد رضا لطفیو ناصر فرهنگفرو حسین علیزاده و جلال ذوالفنون و گنجه ای و مقدسی و حدادی و دیگران.

1353- سفر برای کنسرت های هندو پاکستان و افغانستان با استاد احمد عبادی . سفر به چین و ژاپنن با احمد احرار و کریم فکور و حسین ملکو پرویز قاضی سعید به عنوان میهمانان ویژه برای گشایش پروازهایی به این دو کشور.

1354- تولد همایون در 30 اردیبهشت ماه در تهران . ماموریت رادیو و تلویزیون برای کنسرتهای فروردین در ایالات مختلف امریکا.انتقال از وزارت منابع طبیعی (به عنوان مهمور خدمت)به رادیو.قطع رابطه با مرکز اشاعه ی موسیقی و ادامه ی درس اواز در منزل استاد نورعلی برومند.

1355- شرکت در جشنواره ی توس (نیشابور)با فرامرز پایور , سایه, حسن ناهید, رحمت الله بدیعی, محمد اسماعیلی, عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف.حضور در برنامه ی جشن هنر شیراز ( در حافظیه) با محمد رضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه ی ((راست پنجگاه)).کناره گیری رسمی و قطع رابطه ی کامل از رادیو در اسفند ماه.اجرای اواز در صفحات ردیف نوازی کانون پرورس فکری کودکان و نوجوانان . بهره گیری از محضر اقای برومند (در منزل خود استاد) شیوه ی اواز مرحوم طاهر زاده (اخرین جلسه روز چهار شنبه 29 دی ماه).فوت رضا ورزنده(29 دی ماه) و نور علی برومند (30 دی ماه) . اغاز ضبط تصانیف قدیمی با صدای عبدالله دوامی.

1356- اجرای برنامه ی ((نوا)) به همراهی محمد رضا لطفی و گروه شیدا در جشن هنر شیراز.اجرای موسیقی ((چهره به چهره)) و ((گلبانگ)) . کناره گیری از رایو به خاطر جو نامساعد. تاسیس شرکت دل اواز برای انتشار برنامه های خود.

1357- احراز مقام اول تلاوت قران سراسر کشور در مرداد ماه. اجرای بخشی از ((تلاوت قران)) .انتشار البوم ((گلبانگ))( دو نوار). همکاری در تاسیس کانون ((چاوش)) با هوشنگ ابتهاج و محمد رضا لطفیبرای ادامه ی فعالیت های موسیقی در خارج از رادیو تلویزیون(شجریان در انجا تدریس میکرد).

1358- اشنایی با فیلسوف یگانه استاد غلامرضا دادبه( جانسوز) در منزل استاد خط مرتضی عبدالرسولی ئ اغاز فراگیریی و شناخت بایگانی های فرهنگ و نوا ,... فرهنگ پهلوانی و جوانمردان , فرهنگ مادرنوایی .اجرای موسیقی ((خلوت گزیده)) .(( پیغام اهل راز)) ( شامل دو نوار : راز دل و انتظار دل).اخرین کنسرت ها با گروه پایوردر مهر ماه در تالار رودکی . کنسرت ماهور با محمد رضا لطفی و گروه شیدا در تالار رودکی و دانشکاه ملی در ابان ماه.

1359- فوت استاد دوامی . اجرای موسیقی ((عشق داند)) ( در ابو عطا) اجرای موسیقی ((ساز قصه گو)) ( اواز سه گاه در انتشار مجدد, البوم پیغام اهل راز). انتشار نوار موسیقی ((پیغام اهل راز )) (شامل دو نوار : راز دل انتظار دل).

1361- اولین کنسرت در سفارت ایتالیا به همراهی پرویز مشکاتیان و ناصر فرهنگفر (آستان جانان) پس از سه سال کناره گیری از فعالیت های کنسرتی - اجرای موسیقی نوا (مرکب خوانی) و سر عشق ( ماهور) و بیداد

1362- اجرای موسیقی ((همایون مثنوی)) با منصور صارمی. اجرای موسیقی ((چهار گاه)) (با فرهنگ شریف) و دیگر اواز ها در برنامه های خصوصی.

1364- اجرای موسیقی ((گنبد مینا ))و ((جان عشاق)). انتشار نوار موسیقی ((بیداد)).

1365- انتشار نوارهای موسیقی (نوا)) ( مرکب خوانی ),((سر عشق)) (ماهور) و ((استان جانان)). ضبط ده اواز به همراهی ویولن حبیب الله بدیعی در مونیخ در منزل دکتر علی خادمی.

1366-اغاز کنسرت ها در اروپا پس از انقلاب و شروع همکاری با گروه عارف . اجرای موسیقی((دود عود)) ,((دستان))و...

                                         

1367- برگذازی سه شب کنسرت برای بزرگداشت حافظ در تالار رودکی( وحدت).انتشار نوار دستان

1368- اجرای ((ماهور)) و ((ابو عطا)) در کنسرت های بهاره در اروپا با پیرنیاکان, جمشید عندلیبی, و اعیان. اجرای ((نوا)) و ((افشاری)) در کنسرت های پاییزه اروپا به همراهی مشکاتیان و گروه عارف و دو شب کنسرت در اسفند ماه به دعوت شهردار بارسلون در این شهر به همکاری نی حسین عمومی , تار طلایی و تنبک شمیرانی.

1369- سفر به تاجیکستان به دعوت خصوصی وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان پرده برداری از پیکره ی باربد و دو شب کنسرت در کاخ باربد به همراه کمانچه ی محمود تبریزی زاده , سه تار رضا قاسمی , و تنبک مجید خلج. کنسرتهایی در امریکا به همراهی پیرنیاکان عندلیبی و اعیان. اجرای مو سیقی ((سرو چمان)) , (( پیام نسیم)) , و ((دل مجنون)) ( هر سه در امریکا). کنسرت شجریان برای زلزله زدگان رودبار در لس انجلس. سخنرانی در پنج دانشگاه معتبر امریکا برای دانشجویان و محققین.

1370- برگذاری پنج شب کنسرت در پارک ارم و هشت شب کنسرتهای افتخاری برای مردم جنوب شهر تهراندر فرهنگسرای بهمن ( کشتارگاه سابق تهران) در اسفند ماه.برگذاری کنسرت شکوهمندی به مدت پنج شب در محوطه ی چهل ستون اصفهان.کنسرتهای اروپا با جهاندار و گروه اوا . جدایی از همسر اول خانم فرخنده گل افشان. اجرای موسیقی ((دل شدگان)) و ((اسمان عشق)). انتشار نوارهای موسیقی ((سرو چمان)) , ((پیام نسیم)),(( دل مجنون)) و (( خلوت گزیده((.

1371- ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری. کنسرتهای مرحله ی دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان ,جمشید عندلیبی و همایون شجریان ( اگوست تا نوامبر) .برنامه ای با هابیل علی اف و همایون شجریان در سالن تالار رودکی(وحدت) ,تهران. اجرای موسیقی ((یادایام)) . انتشار نوارهای ((دل شدگان )) و ((اسمان عشق.((

1372- انتشار گزارشی همراه با گفتگویی با شجریان تحت عنوان (( محمد رضا شجریان استاد اواز ایران کجاست؟)) در نشریه ی نوید فضیلت,شماره ی 16 ,سال 2, مهر ماه ,تهران. اجرای(( سه گاه )) و (( راست پنجگاه)) در کنسرتهای اروپایی به همراهی محمد رضا لطفی و مجید خلج در تابستان.

1373- اجرا برنامه ی ((قاصدک)) در کنسرتهای دور اروپا با پرویز مشکاتیان و همایون شجریان.

1374- کنسرتهای اصفهان,شیراز,ساری, کرمان, و سنندج با گروه اوا.برگذاری کنسرتی در اروپا با محمد رضا لطفی در ابات ماه.اجرای موسیقی ((چشمه ی نوش)) در ( فرانسه).انتشار نوارهای موسیقی ((همایون مثنوی)) ,(( گنبد مینا )),(( جان عشاق)), چشمه ی نوش))و (( یاد ایام)). اجرای موسیقی ((در خیال((.

1375-درگذشت پدر در 18 اذر ماه در سن 85 سالگی.اجرای موسیقی ((رسوای دل)) در دبی.انتشار موسیقی(( در خیال)) . انتشار نوار موسیقی ((ساز قصه گو)) ( اواز سه گاه در انتشار مجدد, البوم پیغام اهل راز.

1376- تولد پسر دوم رایان (از ازدواج دوم) در ونکوور کانادا.اجرای برنامه های((سه گاه)) و ((ماهور)) در کنسرتهای دور اروپا با همکاری داریوش طلایی, سعید فرجپوری و اهمایون شجریان در پاییز .اجرای موسیقی(( شب ,سکوت , کویر)) .اجرا و انتشار موسیقی ((معمای هستی)) در کلن, المان. اجرا و انتشار موسیقی ((شب وصل)). انتشار نوار موسیقی ((رسوای دل)). انتشار نوار موسیقی ابوعطا((عشق داند((.

1377- اجرای کنسزتهای تهران,اصفهان, و دور اروپا با گروه اوا. برگذاری کنسرت درامریکا در شهریور ماه.اجرای (( ارام جان )) .انتشار نوار ((پیام نسیم). انتشار نوار موسیقی ((شب ,سکوت, کویز)). انتشار نوار موسیقی((چهره به چهره)).انتشار نوار موسیقی((راست پنجگاه)).

1378- اجرای ((ماهور)) و((افشاری)) در پنج کنسرت به نفع دانش اموزان در شهر هشتگرد.بریافت جایزه ی پیکاسو ئ دیپلم افتخار یونسکو تز دبیر کل یونسکو ((اقای مایور)) در پاریس, شهریور ماه. انتشار نوار ((ارام جان)) . اجرای ((اهنگ وفا)) .انتشار نوار ((تلاوت قران)) (1) و (2).

1379- انتشار کتاب((راز مانا)) ( زندگی,دیدگاه و اثار استاد اواز ایران, محمد رضا شجریان)کار محمد جواد غلامرضا کاشی ,محسن گودرزی, و علی اصغر رمضانپور, نشر کتاب فردا, چاپ اول تهران.اجرای برنامه ی ((نوا ))و ((داد و بیداد)) (زمستان) در کنسرتهای دور اروپا و امریکا و کانادا به همراهی حسین علیزاده,کیهان کلهر و همایون شجریان. عمل جراحی کلیه و دهانه های معده در واشنگتن در 20 اسفند ماه.

1380- عمل جراحی برای چسبندگی روده در تهران در ابان ماه.

1381- اجرای برنامه ی (( راست پنجگاه ))و(( مرکب خوانی)) در کنسرتهای دور اروپا و کانادا با حضور حسین علیزاده, کیهان کلهر و همایون شجریان. انتشار نشریه ی (( دفتر هنر )) شماره ی 15, ویژه ی محمد رضا شجریان ,در اسفند ماه ,در کالیفرنیا.

 

کوتاه از زندگی" همایون شجریان"

                            

همایون شجریان, فرزند چهره ی شاخص ایران,در 31 اردیبهشت 1354 در تهران در خانواده ای سرشار از موسیقی چشم به جهان گشود. از کودکی علاقه به موسیقی و ریتم در او نمایان بود تا با تشخیص پدر نزد استاد بی همتای تنبک شادروان ناصر فرهنگفر به فراگیری تکنیک و شناخت ریتم که اساس موسیقی است پرداخت و چند سالی هم نزد جمشید محبی ادامه داد. از ده سالگی در کنار خواهران خود نزد پدر اواز را شروع کرد و دورن بلوغ روزانه تکنیک آواز و صدا سازی را به صورت فشرده فرا کرفت.در همان زمان به همرستان موسیقی رفت و کمانچه را به عنوان ساز تخصصی خود انتخاب کرد و در خارج از هنرستان به ادامه ی فراگیری هن نزد اردشیر کامکار پرداخت .

از سال 1370 پدر و گروه اوا را در کنسرتهای امریکا ,اروپا وایران با تنبک همراهی کرد و از 1378 به بعد در صحنه ی کنسرت ها با پدر همخوانی را آغاز نمود. همایون در چندین دوره کنسرتهای خارج از کشور با بزرگان موسیقی ایران به صحنه رفته است. برنامه ی نسیم وصل به آهنگسازی محود جواد ضرابیان , اولین برنامه ای است که همایون به تنهایی خوانندگی آنرا به عهده دارد. با آرزوی موفقیت او در راه سخت و طولانی که در پیش روی دارد.

                                              

 1354- تولد, سی و یکم اردیبهشت پنجاه و چهار

1364- آغاز فراگیری آواز به همراهی خواهران, نزد پدر

-1370آغاز همکاری با گروه آوا در کنسرت های خارج از کشور

1373- اجرا برنامه ی ((قاصدک)) در کنسرتهای دور اروپا با پدر و پرویز مشکاتیان

1378-شروع همخوانی با پدر در کنسرت ها

1379-همراهی در اجرای برنامه ی ((نوا ))و ((داد و بیداد)) (زمستان) در کنسرتهای دور اروپا و امریکا و کانادا.

1381-همراهی در اجرای برنامه ی (( راست پنجگاه ))و(( مرکب خوانی)) در کنسرتهای دور اروپا و کانادا.

1382-انتشار اولین آلبوم مستقل با نام نسیم وصل

1383-انتشار آلبوم های مستقل ناشکیبا و شوق دوست



زندگی نامه سلمان خان

        

نام: سلمان خان

لقب: سالو

نام پدر: سليم خان (نويسنده معروف فيلمي همچون شعله)

برادران: آربازخان و سهيل خان(آرباز بزرگتر از سلمان و بازيگر، سهيل كوچكتر از سلمان و بازيگر، كارگردان و تهيه كننده است)

مادر تني: سِلما خان

مادر ناتني: هلن خان (بازيگر)

خواهر تني: الويرا

خواهر ناتني: آرپيتا

همسر خواهرش(الويرا): آتول آگني هوتري(كارگردان)

همسر برادراش: مالایکا آرورا (همسر آرباز) و سیما ساچدیو(همسر سهيل) كه هر دو مدل هستند

       متولد: 27 دسامبر 1965

قد: 175 سانتي متر

رنگ چشم: قهوه اي روشن

رنگ مو: مشكي

دين: اسلام

مليت: هندي

ستاره: برج جدي

اولين سال شروع به كار:1988

اولين فيلم: بيوي هوتو آيسي

اولين فيلم موفق: پتركي پول

             

ابزارمورد علاقه:  تئاتر خانگی و دوربین

ماشین مورد علاقه:  مرسدس

نوشیدنی مورد علاقه:  چای سرد

غذاي مورد علاقه: مرغ سوخاري

مکان مورد علاقه برای تعطیلات:  فقط لندن

China gardenرستوران مورد علاقه: 

از او پرسيدند دوست دارید مالک چه چیزی باشید؟  تجهیزات بادی بیلدینگ

آهنگ مورد علاقه: به همه نوع موسيقي گوش مي دهم

رنگ مورد علاقه: رنگ به خصوصي در نظرم نيست

عطر مورد علاقه: obsession

بازيگر مرد مورد علاقه:عاشق همه نقش هايي هستم كه گورودات ايفا كرده

بازيگر زن مورد علاقه: مينا كماري و هلن خان

  • او در 6 سال متوالي به عنون خوش تيپ ترين ، خوش پوش ترين و جذاب ترين مرد سال در دنيا انتخاب شد.
  • در يك سال ركورد دار در خريد بهترين ، شيكترين و گران ترين لباس ها بود به طوري كه در مدت يك سال 9 ميليون روپيه لباس خريد.(تقريبا حدود 207 ميليون تومان)
  • لباس هاي خود را فقط از لندن و يا سنگاپور خريداري مي كند و به پوشيدن لباس رسمي عادت ندارد.
  • او يك شناگر ماهر است
  • نوازنده چيره دست ساكسفون ميباشد.
  • تنها بازيگري در باليوود شناخته شده است كه هيچ فيلم شكست خورده اي در كارنامه هنري خود ندارد و هميشه اكثر فيلم هاي او با فروش عالي روبرو بوده و فيلم «هوم آپكه هين كان»(«ما با شما چه نسبتي داريم») كه پرفروش ترين فيلم در تاريخ سينماي هندوستان است متعلق به اوست.
  • يكي از كارهاي جالب توجه سلمان خان ، رفتن به بيمارستان و ملاقات از كودكان بيمار و شاد كردن آنهاست.
  • او مسلماني معتقد است كه در ماه مبارك رمضان روزه مي گيرد و كارهاي خيريه اش را بيشتر مي كند زيرا اعتقاد دارد خدا در اين ماه بيشتر به بندگانش توجه دارد.
  • او يك بار در طي يك حادثه تصادف جان سه نفر را از مرگ حتمي نجات داد و بعد از اين ماجرا لقب رابين هود به او داده شد.(او چهار نفر را به بيمارستان رساند و تمام هزينه بيمارستان را متقبل شد و دكتر توانست جان سه نفر از آنها را نجات دهد كه اعلام داشت اين را مديون سلمان است.)
  • به خانواده خود علاقه بسياري دارد و براي آنها احترام زيادي قائل است.
  • يكي از پول ساز ترين بازيگران باليوودي است.
  • به مدت 2 سال با آيشواريا راي(ملكه زيبايي دنيا در سال1994) نامزد بود كه طي سوء استفاده هايي كه آيشواريا از وي كرد و همچنين توهين هايي كه به خانواده سلمان كرد از او جدا شد.   
  • او در حال حاضر مجرد است.و دوست دختر او كاترينا كايف نام دارد كه يك مدل و بازيگر هندي است.
  • او هميشه دستبندي به دست دارد كه از طرف پدرش سليم خان به او داده شده است.
  • او بسيار بسيار خوش قلب و مهربان است و نظر همه كساني كه براي اولين بار با او بازي مي كنند نيز همين است.       
  • علاقه او به كودكان به خصوص كودكان بيمار و سرطاني بي حد و مرزاست و هنگامي كه به سفرهاي خارج از كشور ميرود براي كودكان يك موسسه كه در آنجا از كودكان سرطاني نگهداري ميكنند اسباب بازي و هدياي ديگر مي خرد. او هنگامي كه به ملاقات كودكان اين موسسه ميرود به قدري با آنها صميمي است كه بچه ها از سروكول او بالا ميروند و ديدن شور و شوق در چشمان آنها به هنگام ديدار سلمان ديدني است. او حتي شماره موبايل خود را در اختيار مدير موسسه قرار داه تا هروقت كودكان آنجا احساس دلتنگي كردند با سلمان تماس بگيرند.جالب است بدانيم كه در ميان بازيگران باليود تنها سلمان است كه اين چنين مقدار زيادي از وقت خود را به كودكان سرطاني اختصاص ميدهد و ساير بازيگران تنها به اهداي مقاديري وجه نقدي اكتفا ميكنند.
  •             
  • سلمان دو پسر و یک دختر را به فرزند خواندگی قبول کرده و بسیار لذت می برد که آنها به او پدر بگویند.
  • پر فروش ترين فيلم هاي او به ترتيب هوم آپكه هين كان و هوم دل دچوكه صنم و نه انتري و انداز آپنا آپنا ست.
  • تاكنون بيش از 70 فيلم بازي كرده است.
  • پنج فيلم از او كه قرار است امسال اكران شوند عبارت است از جان من و سلام عشق و بابول و شادي كاركه فاس گايا يار و ماري گلد.
  • تعدادي از فيلم هاي آينده او كه در دست ساخت است عبارتند از باجيرومستاني و پارتنر و ماهابارتا و لاندون درامس و گاد تاسي گريت هو و سانواريا و چندين فيلم ديگر كه هنوز اسمي براي آنها انتخاب نشده است.
  • براي او فروش فيلم و گرفتن جايزه اهميت زيادي ندارد و بيشتر موفقيت فيلمش را در جلب رضايت مردم مي بيند.
  • در بيشتر جشنواره ها به خصوص فيلم فير حتي براي بهترين فيلم هايش كانديد نمي شود چون جايزه ي آنها را قبول ندارد.
  • در كنسرت هاي خود هر بار با استايل جديد و بهتر از قبل ظاهر مي شود.
  • او علاوه بر بازيگري مهارت فراوان درخوانندگي دارد و آلبوم خود را به تازگي در بازار عرضه كرده است.
  • هميشه نوع فيلم هايي كه بازي مي كند متفاوت است و در تمامي زمينه هاي كمدي و رمانتيك و اكشن و... بهترين فعاليت هارا داشته است.
  •                
  • شاهرخ خان و هرتيك روشن دو بازيگر مطرح باليوود از دوستان صميمي او هستند و شاهرخ خان هميشه مي گويد كه: دوست دارم پسرم همچون سلمان شود او آدمي مثبت و خوش تيپ و ورزشكار است و كارهاي خيريه او از من بيشتر است. و هرتيك مي گويد:سلمان از دوستان من است. قبل از اينكه وارد باليوود شوم او كمكهاي فراواني به من كرد و من هميشه احترام فراواني برايش قائل هستم. در واقع اوست كه من هم اكنون در جايي كه ايستاده ام قرار دارم. او براي من مانند برادرم است.
  • مردم و مطبوعات شاهرخ را محبوب ترين و سلمان را پرطرفدارترين لقب دادند.
  • و در آخر هم يك سخن به ياد ماندني از سلمان خان: هیچ چیز همیشگی نیست و پایدار نمی ماند ، انسانهایی بودند که احساس خدایی می کردند اما حالا از بدبختی در حال مردن هستند.
  •                                         

                         

 

سلام

دلم میخواد زندگی نامه بعدی به انتخاب شما باشه. یه چیز دیگه زندگی نامه دیویدکاپرفیلد واسه خودم نصفه میاد اگه برای شما هم همینطوریه بگید تا درستش کنم مرسی

1-زندگی نامه دیوید کاپرفیلد

سلام اولین زندگی نامه رو از دیوید کاپرفیلد انتخاب کردم امیدوارم خوشتون بیاد و با نظراتتون به من کمک کنید

                                                        

دیوید کاپر فیلد به عنوان تر دست بزرگ زمانه شناخته شده است و این موضوعی است که هم طرفداران و هم منتقدانش به ان اذعان دارند او با اجرای برنامه های مختلف در شبکه های تلویزیونی و جهانی و نیز کشور های مختلف نگاه دنیا را به شعبده بازی تغییر داده و تحسین بسیاری را بر انگیخته .

یکی از ویژگی های بارز او این است که شعبده بازی های قدیمی را به سبکی مدرن و جالب عرضه میکند و تمام کسانی که شاهد نمایش های او هستند دید بهتر و هیجان انگیز تری به شعبده بازی های او دارند آنچه در زیر اامده شرح مختصری از زندگی این جادوگر قرن به همراه بخشی از کار هایی است که تا کنون انجام داده .

دیوید کاپر فیلد در 16 سپتامبر سال 1956 در شهر متاچن ایالت نیوجرسی آمریکا از پدر و مادری یهودی که از مهاجران روسیه بودند دیده به جهان گشود علاقه او به شعبده بازی از سن 7 سالگی آغاز شد در آن زمان بود که پدر بزرگش تعدادی از ترفند های تر دستی با ورق را به وی آموخت دیوید میگوید :"پدر بزرگم استعداد نهفته من را بیدار کرد متاسفانه هیچ وقت نتوانست ببیند که من پیش چشم همگان چه کارهایی انجام میدهم اما در لحظه لحظه اجراهایم یاد و خاطره او برایم زنده است وی این مهارتش را به مدرسه نیز گسترش داد و دریافت که این قبیل کارها تا چه اندازه توجه مخاطبان زیادی به خصوص دختران را به خودش جذب میکند "

علی رغم آن چه که بیشتر مردم تصور میکنند قدرت تاثیر گذاری اش تا حد بسیار زیادی خارج از حیطه جادو و جادو گری است . دیوید خود بر این باور است که تعدادی از کارگردان های سرشناس در عرصه سینما از جمله ارسن ولز ، اسپیلبرگ و فرانسیس فورد کاپولا الهام بخش او در چگونگی جلب احساسات و عواطف طرفدارانش هستند.

کاپرفیلد رمز موفقیتش را در تمرین مداوم و مستمر میداند و عمیقا به کسانی که علاقه مند به زندگی در سایه هنر جادو هستند چنین توصیه میکند "تمرین کنید ، تمرین کنید ، تمرین کنید و بدانید که غیر ممکن وجود ندارد"

در سن 12 سالگی به عنوان جوانترین عضو انجمن شعبده بازان آمریکا شناخته شد. در سن 16 سالگی به تدریس واحد درسی شعبده بازی در دانشگاه نیو یورک پرداخت در همان سال ها به عنوان یکی از محبوب ترین مجریان تلویزیونی در شبکه ABC مشغول به کار شد . بعد ها در پی اجراهای موفقیت آمیزش به استخدام شبکه CBC  در آمد و در همان جا بود که هنر ، استعداد و خلاقیتش را بیش از پیش به نمایش گذاشت .

دیوید بدون کمک دوربین یا جلوه های ویژه دست به کارهای اعجاب انگیز میزد و همه تماشاچیان را به شدت متحیر میکرد . این برنامه ها در بیش از 40 کشور اجرا شد و تا جایی پیش رفت که در حال حاضر بینندگان کارهای حیرت آور او به بیش از 4 میلیار نفر میرسد از جمله چشم گیر ترین برنامه هایش عبارتند از : غیب کردن مجسمه آزادی ، عبور از دیوار چین ، فرار از زندان آلکاتراز ، پرواز در هوا (که به گفته خودش یکی از دشوارترین کارها بود و 7 سال کار برد) ، شنا در ناحیه مثلث برمودا ، غیب کردن تعدادی از تماشاچیان و انتقال آنها به جایی که خود تصورشان را نمیکردند ، آوردن باران و برف برای تماشاچیان حاضر در سالن نمایش از دور ترین نقاط دنیا ، بلند کردن تعدادی از تماشاچیان از روی صندلی و شناور کردن آنها در فضا ، عبور از اره مرگ و انتقال تمام اتومبیل های پارک شده در پارکینگ به داخل سالن نمایش .

کاپر فیلد بر این باور است که بزررگترین دستاورد او تا کنون" پروژه جادو" بوده است . 

یک برنامه توانبخشی که در مارس سال 1986 به منظور تقویت مهارت های حرکتی بیماران معلول پایه گذاری نمود و به اجرا در اورد. وی در این پروژه از تردستی و شعبده بازی به عنوان یک روش درمانی استفاده میکند . این قبیل بیماران به مهارت هتیی دست پیدا میکنند که افراد سالم فاقد آن مهارت ها هستند . بدین ترتیب در طول پروژه جادو بیماران انگیزه کافی را برای بهبود پیدا میکنند و ضمنا به آنها کمک میشود که عزت نفس و خودباوریشان را از نو بیدار شود . این پروژه به تایید انجمن کاردرمانی آمریکا رسید و تا امروز که 20 سال از شروع آن میگذرد در 30 کشور دنیا و در 1100 بیمارستان به اجرا در آمده .

دیوید علاقه وافری دارد تا هنر شعبده بازی را برای نسل های آینده حفظ کند او انقلاب بزرگی در دنیای شعبده بازی به وجود آورد و آن را به آمیزه ای از "هنر و تخیل" ارتقا داد و با تلفیقی از جادوگری؛ صحنه پردازی اجرای بی نظیر و باور نکردنی اش دست به کاری زد که تا پیش از این در ذهن هیچ تردست و بیننده ای نمیگنجد.

                              

به عنوان حسن ختام برخی نکات جالب را در خصوص این جادو گر قرن به طور خلاصه به اطلاع میرساند:

-          به گفته ی یکی از مجلات معتبر دنیا در آمد دیوید کاپر فیلد در سال 2003 به 57 میلیون دلار رسید که ازاین منظر رتبه دهم سر شناس ترین و درآمد ساز ترین مرد دنیا را از آن خود کرد .

-          او توانسته که در فهرست جهانی گینس ، 11 رکورد را از آن خود کند و تا کنون هیچ شعبده بازی نتوانسته آن را بشکند.

-          دیوید گفته قصد دارد در آینده برج کج پیزا را صاف کند و ماه بدر را ناپدید کند .

-          در سال 550 برنامه اجرا می کند که تمام بلیط هایش از قبل پیش فروش شده اند.

-          مجسمه ای از او در موزه مادام توسوی لندن در کنار شخصیت های سر شناس دنیا قرار دارد.

-          دولت فرانسه لقب" شوالیه فرهنگ و هنر" را به او داده است.

-          دانشگاه فردهام مدرک دکترای افتخاری را به او اعطا کرده است.

-          دبیرخانه آمریکا لقب "اسطوره زمان" را به او داده است.

-          تصویر او در 4 کشور جهان به عنوان یاد بود روی تمبر چاپ شده است. 

                      

مقدمه

سلام

من نمیدونم چرا توی وبلاگ نویسی موفق نمیشم هر کاری میکنم بازم بازدید کننده هامو از دست میدم ولی این دفعه میخوام نهایت تلاشمو بکنم میخوام راجع به بیوگرافی بازیگرا و خواننده ها بنویسم امید وارم شما هم کمکم کنید